غزل شمارهٔ ۲۶۸۸
دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری
خانه در زیر زمین بنیاد و نقش پا دری
مردم و یاد مرا بر من نکرد آن مست ناز
در غبارم داشت استقبال پابوسش سری
میروم از خود چو شمع و پا به دل افشردهام
کشتی من بادبان دارد به جیب لنگری
خواب راحت در تلاش مخمل و سنجاب سوخت
زیر پهلو داشتم چون ناتوانی بستری
اخگری بودم ز داغ بیکسی پامال یأس
بر سر من سایه کرد آخر کف خاکستری
از حلاوتگاه فقرم بوریایی دادهاند
با زمین چون بند نی چسبیدهام بر شکری
آرزوها در سواد وهم جولان میکند
آنسوی میدان در افتادهست با هم لشکری
زنگ غفلت محرم آیینهٔ دل بوده است
عافیت دارد درون خانه بیرون دری
دور چرخ از کوکب عاشق سیاهی کم نکرد
عمرها شد یک مرکب میکشم از محبری
وادی واماندگی طی میکنیم و چاره نیست
میبرد ما را ته پا نارسیدن رهبری
آب میگردیم تا مشتی عرقگل میکنیم
شیشه ساز ما ندارد جز حیا آتشگری
بسکه بیرویش چو شمعم زندگانی خجلت است
گر پرد رنگم به روی آب میگردد پری
در ادبگاهیکه حرف تیغش آید بر زبان
گردن من بین اگرخواهی ز مو هم لاغری
بیدل از مقدار ظرف خود نمی باید گذشت
وعظ مستان در خط پیمانه دارد منبری
غزل شمارهٔ ۲۶۸۷: تا کجا آن جلوه در دلها کشد میدان سریغزل شمارهٔ ۲۶۸۹: عالمی بر باد رفت از سعی بیپا و سری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری
خانه در زیر زمین بنیاد و نقش پا دری
هوش مصنوعی: دوستان این سرزمین مانند من کسی دیگر ندارد. خانهای که در زیر زمین بنا شده و رد پاهایی از خود به جای گذاشته است، نشاندهنده وجود من است.
مردم و یاد مرا بر من نکرد آن مست ناز
در غبارم داشت استقبال پابوسش سری
هوش مصنوعی: مردم به یاد من نبودند و آن فرد مست و نازپرورده در غبار من به استقبال آمد و به پای او احترام گذاشتم.
میروم از خود چو شمع و پا به دل افشردهام
کشتی من بادبان دارد به جیب لنگری
هوش مصنوعی: من بهگونهای از خودم جدا میشوم که مانند شمع ذوب میشوم و در دل خودم احساس فشردگی میکنم. کشتیام بادبان دارد و در جیبم لنگری وجود دارد که مرا به این دنیای پر چالش متصل میکند.
خواب راحت در تلاش مخمل و سنجاب سوخت
زیر پهلو داشتم چون ناتوانی بستری
هوش مصنوعی: در تلاش برای داشتن خواب راحت، مانند ناتوانی که بر روی بستر خود دراز کشیده، احساس ناامیدی میکردم.
اخگری بودم ز داغ بیکسی پامال یأس
بر سر من سایه کرد آخر کف خاکستری
هوش مصنوعی: من در غم و تنهایی همچون یک زغال سوخته، احساس میکنم که یأس و ناامیدی بر من سایه افکنده و در نهایت به خاکستر تبدیل شدهام.
از حلاوتگاه فقرم بوریایی دادهاند
با زمین چون بند نی چسبیدهام بر شکری
هوش مصنوعی: من در فقر و تنگدستی زندگی میکنم، اما این حالت برایم شیرین است. مانند بوریایی که به زمین چسبیده است، به زندگیام وابستهام و از شیرینیهای آن بهرهمند میشوم.
آرزوها در سواد وهم جولان میکند
آنسوی میدان در افتادهست با هم لشکری
هوش مصنوعی: آرزوها در دنیای خیال و توهم پرسه میزنند و در آنسوی میدان، گروهی از آنها در حال نبرد هستند.
زنگ غفلت محرم آیینهٔ دل بوده است
عافیت دارد درون خانه بیرون دری
هوش مصنوعی: صدای غفلت، مانع از درک واقعیات و نور معرفت در دل انسان است. کسی که در دنیای درون خود زندگی میکند و به مسائل غیرضروری توجه میکند، در واقع در امنیت و آرامش قرار دارد و از چالشهای بیرونی دور است.
دور چرخ از کوکب عاشق سیاهی کم نکرد
عمرها شد یک مرکب میکشم از محبری
هوش مصنوعی: چرخ حوادث و زمان نتوانسته است از عشق و شور و شوق من چیزی کم کند. سالهاست که من در این مسیر قرار دارم و مانند مرکبی هستم که از محبتم میرانم.
وادی واماندگی طی میکنیم و چاره نیست
میبرد ما را ته پا نارسیدن رهبری
هوش مصنوعی: ما در مسیر ناکامی و سردرگمی در حرکت هستیم و چارهای نیست، چرا که ما را به شدت به سمت عدم توفیق در هدایت میبرد.
آب میگردیم تا مشتی عرقگل میکنیم
شیشه ساز ما ندارد جز حیا آتشگری
هوش مصنوعی: ما در پی یافتن آب هستیم تا مقداری عرق گل تهیه کنیم، اما شیشهساز ما به جز حیا و شرم ویژگی دیگری ندارد.
بسکه بیرویش چو شمعم زندگانی خجلت است
گر پرد رنگم به روی آب میگردد پری
هوش مصنوعی: به خاطر عدم حضور و چهرهاش، همچون شمعی که نورش را در تاریکی خود پنهان کرده، زندگی برایم شرمآور شده است. اگر رنگهایم روی آب بیفتند، همچون پری میچرخند و نمایان میشوند.
در ادبگاهیکه حرف تیغش آید بر زبان
گردن من بین اگرخواهی ز مو هم لاغری
هوش مصنوعی: در جایی که سخن از لبهی تیز و خطرناک است، اگر بخواهی میتوانی گردن مرا ببینی که چقدر از مو نیز باریکتر است.
بیدل از مقدار ظرف خود نمی باید گذشت
وعظ مستان در خط پیمانه دارد منبری
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که هر کسی باید به اندازه ظرف خود عمل کند و از آن فراتر نرود. کسانی که مست و شیدا هستند، باید در فضای خاصی رفتار کنند و از مرز مشخص شده عبور نکنند.