گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۸۴

به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی
تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی
نظر بر اوج سپهرت بلند تاخت چه دید
سرت به زانو اگر گشت خم چه فهمیدی
زبان به حرف گشودی چه بود آهنگت
دو لب دمی که رساندی بهم چه فهمیدی
هزار رنگ خطت ریخت از زبان لیکن
کسی نگفت ترا ای قلم چه فهمیدی
به رشته‌های نفس نغمه‌ای جز ارّه نبود
ازین ترانه که گفتی منم چه فهمیدی
بلند و پست تو چون شمع دودی و داغیست
به سر چه دیدی و زیر قدم چه فهمیدی
قفای سایه دویدی ز شخص شرمت باد
دل آب گشت ز دیر و حرم چه فهمیدی
سواد معنی و صورت ز فهم مستغنی‌ست
صمد اگر صمد است از صنم چه فهمیدی
بغیر وهم که در درسگاه فطرت نیست
منت به هیچ قسم می‌دهم چه فهمیدی
فرامشی سبقم کیست تا ازو پرسم
که من به یاد تو گر آمدم چه فهمیدی
چنین که بیدل ما نارسای عرفان ماند
مباد غرهٔ دانش تو هم چه فهمیدی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی
تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: از لذت‌ها و حواسی که به آن‌ها مشغول هستی، چه چیزی را فهمیدی؟ تو که وجودی از عدم را تجربه کرده‌ای، چه درکی از این عدم داری؟
نظر بر اوج سپهرت بلند تاخت چه دید
سرت به زانو اگر گشت خم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: به آسمان بلند نگاه کن، زمانی که سرت به زانو خم می‌شود، چه چیزی از این وضعیت می‌فهمی؟
زبان به حرف گشودی چه بود آهنگت
دو لب دمی که رساندی بهم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: وقتی زبان به حرف آوردی، چه احساسی منتقل کردی؟ وقتی لب‌هایت را به هم نزدیک کردی، چه چیزی دریافت کردی؟
هزار رنگ خطت ریخت از زبان لیکن
کسی نگفت ترا ای قلم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: هزاران احساس و معنا با خط تو بر زبان ریخته شده، ولی هیچ کس از تو نپرسیده که ای قلم، چه چیزی را درک کرده‌ای.
به رشته‌های نفس نغمه‌ای جز ارّه نبود
ازین ترانه که گفتی منم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: نغمه‌ای که از نفس‌ها به گوش می‌رسد، جز صدای اره نیست و از این آواز که می‌گویی من هستم، چه چیزی را درک کرده‌ای؟
بلند و پست تو چون شمع دودی و داغیست
به سر چه دیدی و زیر قدم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: بلندی و کوتاهی تو مانند شمعی دودی است و حرارت آن حس می‌شود. به چه چیزهایی در زندگی نگاه کردی و زیر پای خود چه چیزهایی را درک کرده‌ای؟
قفای سایه دویدی ز شخص شرمت باد
دل آب گشت ز دیر و حرم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: از پشت سایه‌ها فرار کردی، از شخصی که شرم می‌آورد. دل من به خاطر مکان‌های مقدس و باستانی، مثل دیر و حرم، آب شد. تو چه درکی از این حالت داری؟
سواد معنی و صورت ز فهم مستغنی‌ست
صمد اگر صمد است از صنم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که درک عمیق و واقعی از حقیقت و ماهیت مسائل، نیازی به ظاهر و شکل بیرونی ندارد. اگر کسی به حقیقت بباطن خود پی ببرد، دیگر نیازی نیست که به تصورات و مفاهیم سطحی و ظاهری دل ببندد. در اینجا به نوعی اشاره به این است که انسان باید فراتر از ظواهر برود و به عمق معانی توجه کند.
بغیر وهم که در درسگاه فطرت نیست
منت به هیچ قسم می‌دهم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: غیر از خیال و توهم، در ذات انسانی چیزی وجود ندارد. من به هیچ شکلی به تو نمی‌گویم که چه درکی از این موضوع داری.
فرامشی سبقم کیست تا ازو پرسم
که من به یاد تو گر آمدم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: آیا کسی را می‌شناسی که بتوانم از او بپرسم وقتی به یاد تو آمدم، او چه احساسی داشت؟
چنین که بیدل ما نارسای عرفان ماند
مباد غرهٔ دانش تو هم چه فهمیدی
هوش مصنوعی: این که بیدل ما در درک عرفان ناتوان است، پس مبادا که به دانش خود مغرور شوی، چون چه چیزی را واقعاً فهمیده‌ای؟