گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۸۳

نفس در طلب سوختی دل ندیدی
به لیلی چه دادی‌ که محمل ندیدی
به شبگیر چون شمع فرسوده وهمت
به زیر قدم بود منزل ندیدی
تو ای موج ِ غافل ز اسرار گوهر
برون‌گرد ماندی و ساحل ندیدی
به قطع مرور زمان تعین
نفس بود شمشیر قاتل ندیدی
نشد مانع عمر قید تعلق
تو رفتار این پای در گل ندیدی
طرب داشت از قید پرواز رستن
تو کیفیت رقص بسمل ندیدی
حساب تو با کبریا راست ناید
زمین را به‌ گردون مقابل ندیدی
بغیر از تک و تاز گرد خیالت
کس اینجا نبود و تو غافل ندیدی
ز اسباب خوردی فریب تجرد
تماشای بیرون محفل ندیدی
تمیز تو شد دور باش حقیقت
که حق دیدی و غیر باطل ندیدی
از این علم و فضلی‌ که غیرت ندارد
چه خواندی گر اشعار بیدل ندیدی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفس در طلب سوختی دل ندیدی
به لیلی چه دادی‌ که محمل ندیدی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال چیزی هستی که جانت را سیراب کند، نباید به درد و سختی‌های دل خود توجه کنی. تو نگریستی به لیلی و از او چه خواستی که گرفتار محمل و زخمت‌ها نشدی؟
به شبگیر چون شمع فرسوده وهمت
به زیر قدم بود منزل ندیدی
هوش مصنوعی: در دل شب مانند شمعی فرسوده، تلاش و آرزوی تو زیر پاهای تو قرار داشت و تو نتوانستی مقصدی را ببینی.
تو ای موج ِ غافل ز اسرار گوهر
برون‌گرد ماندی و ساحل ندیدی
هوش مصنوعی: ای موج، تو از رازهای گوهری که درونت نهفته است غافلی و به ساحل نرسیده‌ای.
به قطع مرور زمان تعین
نفس بود شمشیر قاتل ندیدی
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، ماهیت وجودی انسان مشخص می‌شود. هیچ‌گاه چهره قاتل را نخواهی دید.
نشد مانع عمر قید تعلق
تو رفتار این پای در گل ندیدی
هوش مصنوعی: عمر من تحت تأثیر وابستگی به تو قرار نگرفت. آیا رفتار من را در گل و لای ندیدی؟
طرب داشت از قید پرواز رستن
تو کیفیت رقص بسمل ندیدی
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از رهایی از قید و بند حرکت را تجربه کردی، اما هنوز نمی‌دانی که چگونه می‌شود با غم و درد، همچون پرنده‌ای زخمی رقصید.
حساب تو با کبریا راست ناید
زمین را به‌ گردون مقابل ندیدی
هوش مصنوعی: حساب و کتاب تو با عظمت و بزرگی برابری نمی‌کند. آیا تا به حال زمین را در مقایسه با آسمان ندیدی؟
بغیر از تک و تاز گرد خیالت
کس اینجا نبود و تو غافل ندیدی
هوش مصنوعی: جز تو هیچ‌کس در گرداگرد خیالت نبوده و تو غافلانه این را ندیده‌ای.
ز اسباب خوردی فریب تجرد
تماشای بیرون محفل ندیدی
هوش مصنوعی: به خاطر داشتن ظواهر و جذابیت‌های دنیوی، فریب آن‌ها را خوردی و نتوانستی زیبایی‌ها و حقیقت‌های درونی را ببینی.
تمیز تو شد دور باش حقیقت
که حق دیدی و غیر باطل ندیدی
هوش مصنوعی: می‌گوید که تو به حدی از شناخت و بینش رسیده‌ای که واقعیت را به درستی می‌بینی و فقط دروغ و باطل را نمی‌شناسی. در واقع، دوری از حقیقت باعث شده که زوایای مختلف واقعیت را بهتر درک کنی.
از این علم و فضلی‌ که غیرت ندارد
چه خواندی گر اشعار بیدل ندیدی
هوش مصنوعی: اگر دانش و فضیلت تو برای حفظ افتخار و غیرت نداشته باشد، فایده‌ای ندارد، چون تو هرگز اشعار بیدل را نخوانده‌ای.