غزل شمارهٔ ۲۶۸۲
مکش رنج تأمل گر زیان خواهی و گر سودی
درنگ عالم فرصت نمیباشد کم از دودی
جهان یکسر قماش کارگاه صبح میبافد
ندارد این کتان جز خاک حسرت تاری و پودی
خیال آباد امکان غیر حیرت بر نمی دارد
بساط خودنماییها مچین بر بود و نابودی
درین گلزار کم فرصت کدامین صبح و کو شبنم
عرقها میشمارد خجلت انفاس معدودی
خیال آشیان نوبهار کیست حیرانم
که میبالد ز چشمم حیرت بوی گل اندودی
شکرخند کدامین غنچه یارب بسملم دارد
که چون صبحم سراپا پیکر زخم نمکسودی
از این سودا که من در چارسوی نُه فلک دارم
همین در سودن دست ندامت دیدهام سودی
به هر سو بنگری دود کباب یاس میآید
به غیر از دل ندارد مجمر کون و مکان عودی
تو همدر آرزوی سیم و زر زنار میبندی
مکن طعن برهمن گر کند از سنگ معبودی
علاج زندگی بی نیستی صورت نمیبندد
چو زخم صبح دارم در عدم امید بهبودی
به چندین داغ آهی از دل ما سر نزد بیدل
چراغ لالهٔ ما نیست تهمت قابل دودی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکش رنج تأمل گر زیان خواهی و گر سودی
درنگ عالم فرصت نمیباشد کم از دودی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به ضرر نیفتی، در فکر و تأمل زیاده نرو. اگر به سودی میاندیشی، درنگ کن؛ زیرا زمان به اندازه دودی زودگذر است و از دست میرود.
جهان یکسر قماش کارگاه صبح میبافد
ندارد این کتان جز خاک حسرت تاری و پودی
هوش مصنوعی: جهان تمام روز را در حال بافتن است و هیچ چیز غیر از خاک حسرت برای این پارچه وجود ندارد.
خیال آباد امکان غیر حیرت بر نمی دارد
بساط خودنماییها مچین بر بود و نابودی
هوش مصنوعی: در دنیای خیال، امکان شگفتیها باقی نمیماند و فضایی برای خود نماییهای بیفایده وجود ندارد. بهتر است این تجملات را که در حال نابودی هستند، کنار بگذاریم.
درین گلزار کم فرصت کدامین صبح و کو شبنم
عرقها میشمارد خجلت انفاس معدودی
هوش مصنوعی: در این باغ، زمان کوتاهی برای لذت بردن وجود دارد، هر صبح نیز میگذرد و شبنمها عرق عابران را میشمارند و این باعث شرم و خجالت نفسهایی میشود که به شمارش نمیرسند.
خیال آشیان نوبهار کیست حیرانم
که میبالد ز چشمم حیرت بوی گل اندودی
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از زیبایی و شادی بهاری که در ذهنش نشسته صحبت میکند. او به حالت گیجی و حیرتانگیز خود در برابر این زیبایی اشاره دارد، زیرا احساس میکند که عطر گلهای بهاری از چشمانش میجوشد و او را غرق در شگفتی کرده است.
شکرخند کدامین غنچه یارب بسملم دارد
که چون صبحم سراپا پیکر زخم نمکسودی
هوش مصنوعی: کدام غنچه را میتوان نام برد که لبخند شیرینی دارد و من در زیر نگاهش زخمهایی از شوق و درد دارم؟ به گونهای که صبح بیدار میشوم و تمام وجودم پر از این درد ناشی از عشق است.
از این سودا که من در چارسوی نُه فلک دارم
همین در سودن دست ندامت دیدهام سودی
هوش مصنوعی: من از این دنیای پر از آرزو و دغدغه، تنها چیزی که به دست آوردهام، احساس پشیمانی است.
به هر سو بنگری دود کباب یاس میآید
به غیر از دل ندارد مجمر کون و مکان عودی
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کنی، بوی دلپذیر کباب و عطر یاس به مشام میرسد، اما در دل هیچ چیز دیگری جز حرارت و عشق یافت نمیشود.
تو همدر آرزوی سیم و زر زنار میبندی
مکن طعن برهمن گر کند از سنگ معبودی
هوش مصنوعی: تو هم مانند دیگران به دنبال ثروت هستی و در این راه تلاش میکنی؛ اما نباید به دیگران ایراد بگیری اگر که خداوند را در اشیای بیارزش ببینند.
علاج زندگی بی نیستی صورت نمیبندد
چو زخم صبح دارم در عدم امید بهبودی
هوش مصنوعی: بهبودی زندگی در نبود چیزها ممکن نیست، مثل زخمی که در دل صبح دارم و هیچ امیدی به بهبود آن ندارم.
به چندین داغ آهی از دل ما سر نزد بیدل
چراغ لالهٔ ما نیست تهمت قابل دودی
هوش مصنوعی: دل ما پر از غم و داغ است و با آههای ما، فریاد میزند که زندهایم. بیدل بودن، مانند این است که روشنایی لالهای در دل ما وجود ندارد و نمیتوان به سادگی در مورد ما قضاوت کرد یا اتهام زد.