گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۷۴

نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی
ز دیوان نگاه امشب برون آورده‌ام فردی
به روی چهرهٔ امکان‌، من آن رنگ سبکبالم
که هر کس می‌رود از خویش می‌خیزد ز من گردی
به بال هر نفس پرواز از خود رفتنی دارم
به رنگ اضطراب ناله‌ام توفانی دردی
بیا زاهد طریق صلح‌کل هم عالمی‌ دارد
تو و تسبیح‌، ما و می کشی‌، هر کاری و مردی
ز نیرنگ تغافل برده است آن چشم فتانم
به بازی نیز نتوان یافتن در طاسم آوردی
ز خود رفتن به یادت ریشه در موج ‌گهر دارد
به این تمکین نمی‌باشد خرام نازپروردی
به جیب بیخودی دارم سراغ شعله جولانی
چو اخگر در شکست رنگ ییدا کرده‌ام گردی
خمار عافیت نتوان شکست از نشئهٔ صهبا
گرفتم چون خزان در خون ‌گرفتم چهرهٔ زردی
ز بس جوش مخنث می‌زند این عرصهٔ عبرت
زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی
تپیدم آنقدر کز دل فسردن محو شد بیدل
به سعی کوفتنها گرم کردم آهن سردی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی
ز دیوان نگاه امشب برون آورده‌ام فردی
هوش مصنوعی: من به صورت نیاز به دنیا آمده‌ام و حیرت‌زده‌ام. همچون آینه‌ای که پرورش یافته، امشب نگاه‌های دیوانه‌وار را به نمایش گذاشته‌ام.
به روی چهرهٔ امکان‌، من آن رنگ سبکبالم
که هر کس می‌رود از خویش می‌خیزد ز من گردی
هوش مصنوعی: من به چهرهٔ امکان، رنگی دارم که هر کسی با آن روبرو می‌شود، از خود فاصله می‌گیرد و به نوعی از وجود من می‌زداید.
به بال هر نفس پرواز از خود رفتنی دارم
به رنگ اضطراب ناله‌ام توفانی دردی
هوش مصنوعی: در هر دم که به پرواز می‌روم، حس از دست دادن خود را تجربه می‌کنم و ناله‌ام، چون طوفانی از درد و اضطراب، همه جا را فرا می‌گیرد.
بیا زاهد طریق صلح‌کل هم عالمی‌ دارد
تو و تسبیح‌، ما و می کشی‌، هر کاری و مردی
هوش مصنوعی: بیامرز، ای زاهد، که راه آشتی و هم‌زیستی فضایی وسیع دارد. تو در حال عبادت و ذکر و تسبیح هستی، اما ما در پی لذت و بهره‌مندی از می و شرابیم. در نهایت، هر کس مطابق با طینت و ویژگی‌های خود باید راهش را برگزینند.
ز نیرنگ تغافل برده است آن چشم فتانم
به بازی نیز نتوان یافتن در طاسم آوردی
هوش مصنوعی: چشم فریبنده‌ام به خاطر نیرنگ و تظاهر به بی‌توجهی، به حالتی رسیده که حتی در بازی و سرگرمی هم نمی‌توانم به آن دسترسی پیدا کنم. تو با ترفندهایم مرا در وضعیت دشواری قرار داده‌ای.
ز خود رفتن به یادت ریشه در موج ‌گهر دارد
به این تمکین نمی‌باشد خرام نازپروردی
هوش مصنوعی: رفتن از خود و یاد تو، همانند ریشه‌ای در دریاچه گهر است و به این آرامش و تسلیم نمی‌رسد، این رفتار از نازپروردگی تو برمی‌آید.
به جیب بیخودی دارم سراغ شعله جولانی
چو اخگر در شکست رنگ ییدا کرده‌ام گردی
هوش مصنوعی: من بی‌دلیل و به طور ناگهانی به دنبال شعله‌ای هستم که مانند ذره‌ای آتش در میان تنوع رنگ‌ها خود را نشان داده است.
خمار عافیت نتوان شکست از نشئهٔ صهبا
گرفتم چون خزان در خون ‌گرفتم چهرهٔ زردی
هوش مصنوعی: تأثیر خوشبختی را نمی‌توان از می‌خوشی که نوشیده‌ام، حذف کرد. مانند پاییز که در خون خویش غرق شده است، من نیز چهره‌ای زرد و پژمرده دارم.
ز بس جوش مخنث می‌زند این عرصهٔ عبرت
زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی
هوش مصنوعی: به خاطر شدت اختلاط و در هم آمیختگی جنسیت‌ها، زنان به طرز عجیبی در این میدان برای نشان دادن خود، ریش درمی‌آورند تا واقعیات مردانه را برجسته کنند.
تپیدم آنقدر کز دل فسردن محو شد بیدل
به سعی کوفتنها گرم کردم آهن سردی
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش فراوان، به نقطه‌ای رسیدم که دیگر از دل سردم ناامید شدم و توانستم آهن سرد و بی‌روح را به دمایی برسانم که شکل و حالتی جدید به خود بگیرد.