گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۷۱

نه نفس تربیتم ‌کرد و نه دامان مددی
آتشم خاک شد ای سوخته جانان مددی
شوق دیدارم و یک جلوه ندارم طاقت
مگر آیینه‌ کند بر من حیران مددی
آرزو می‌کشدم بر در ابرام طلب
کو حیا تاکند از وضع پشیمان مددی
یاد چشم تو ز آوارگیم غافل نیست
گرد این دشتم و دارم ز غزالان مددی
بسملم‌ گرم طواف چمن عافیتی است
ای تپیدن به تغافل نزنی هان مددی
راحت از قافلهٔ هوش برون تاخته است
ای جنون تا شودم بار دل آسان مددی
کیست بار تپش از دوش هوس بردارد
بی‌عصایی نکند گر به ضعیفان مددی
با همه ظلم رها نیست‌کس ازمنت چرخ
آه از آن روز که می‌کرد به احسان مددی
حیله جوی نم اشکیم درین وادی خشک
کاش از آبله بخشند به مژگان مددی
بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر
بود کوتاهی دامن به گریبان مددی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه نفس تربیتم ‌کرد و نه دامان مددی
آتشم خاک شد ای سوخته جانان مددی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حال و روز خود اشاره می‌کند و می‌گوید که نه کسی او را تربیت کرده و نه کسی به او کمک کرده است. در میان تمامی این مشکلات و سختی‌ها، او همچنان در آتش عشق و آرزوهایش سوخته است و به شدت به محبوبش نیاز دارد.
شوق دیدارم و یک جلوه ندارم طاقت
مگر آیینه‌ کند بر من حیران مددی
هوش مصنوعی: علاقه و اشتیاقی که برای دیدن تو دارم، به قدری است که تحمل دیدن خودم را ندارم، مگر اینکه آینه من را به تو نشان دهد و این حالت سردرگمی من را پر کند.
آرزو می‌کشدم بر در ابرام طلب
کو حیا تاکند از وضع پشیمان مددی
هوش مصنوعی: من امیدوارم که آرزوهای خود را به درگاه تو بیان کنم، تا عفت و حیا از وضعیت دلشکسته‌ام کمک کند و آرامش یابم.
یاد چشم تو ز آوارگیم غافل نیست
گرد این دشتم و دارم ز غزالان مددی
هوش مصنوعی: من هرگز از یاد چشمان تو غافل نیستم، حتی در این بیابان خشک و بی آب و علف، به کمک زیبایی غزال‌ها نیاز دارم.
بسملم‌ گرم طواف چمن عافیتی است
ای تپیدن به تغافل نزنی هان مددی
هوش مصنوعی: من در حال گردش و تماشای زیبایی‌های طبیعت هستم و این برایم خوشایند و آرامش‌بخش است. ای دل، در این عالم بی‌خبری، به یاد داشته باش که مرا کمک کنی تا از این لحظات لذت ببرم.
راحت از قافلهٔ هوش برون تاخته است
ای جنون تا شودم بار دل آسان مددی
هوش مصنوعی: جنون به آرامی از گروه هوش و عقل دور شده است و من خواهان این هستم که با این حال، بار سنگین دل من به آسانی برداشته شود.
کیست بار تپش از دوش هوس بردارد
بی‌عصایی نکند گر به ضعیفان مددی
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند بار سنگین تمایلات و خواسته‌ها را از دوش خود بردارد؟ بدون اینکه به دیگران کمک کند، حتی اگر خود ضعیف باشد.
با همه ظلم رها نیست‌کس ازمنت چرخ
آه از آن روز که می‌کرد به احسان مددی
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از زیر بار ظلم رهایی یابد، و آه از روزی که چرخ روزگار به نیکی همراهی می‌کرد.
حیله جوی نم اشکیم درین وادی خشک
کاش از آبله بخشند به مژگان مددی
هوش مصنوعی: در این بیابان خشک، ما مثل گلی هستیم که با اشک‌های خود می‌خواهیم از خدا کمک بگیریم. ای کاش می‌توانستیم با مژگان خود از خداوند یاری و رحمت بخواهیم.
بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر
بود کوتاهی دامن به گریبان مددی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این نکته اشاره می‌کند که از یک غنچه، درس و تجربه‌ای گرفته و دلیل این که فکر یا اندیشه‌اش به عمق نرفته به نوعی محدودیت یا کمبود در خود او مربوط است. این امر نشان‌دهنده تلاش او برای رشد فکری است، اما با موانعی نیز روبه‌رو است.