غزل شمارهٔ ۲۶۶۷
کیستم من نفس سوختهٔ منجمدی
دل خون گشته و گل کرده غبار جسدی
نقش تصویر خیالی ز اثر نومیدم
دعویام شوخی و مستی و ندارم سندی
وصل جستم دو جهان جلوه دچارم کردند
چه صنمها که ندیدم به سراغ صمدی
هر چه موقوف بیانست شماری دارد
از احد هم نتوان یافت بغیر از عددی
جز خموشی که کس انگشت به حرفش ننهد
سخنی کو که ندارد ز زبان دست ردی
غنچهٔ سر گره وهم تعلق تا چند
ای نسیم دم شمشیر شهادت مددی
عرض هستیست گزندی که علاجش عدمست
نیست امروز به خود بینی ما چشم بدی
موج را عقد گهر کرد به خود پیچیدن
میشود ضبط نفس رشتهٔ عمر ابدی
مژدهٔ عافیتی یافتم از کلفت دهر
موی چشم آینه را گشت حضور نمدی
هر کجا بیدل از این باغ نهالست بلند
در هوای قد او ناله کشیدهست قدی
غزل شمارهٔ ۲۶۶۶: جهدکن تا نروی بر اثر نیک و بدیغزل شمارهٔ ۲۶۶۸: چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از یادی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیستم من نفس سوختهٔ منجمدی
دل خون گشته و گل کرده غبار جسدی
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم؟ من همان نفس سوختهای هستم که یخ زده، دل من از درد خونین شده و خاکستر جسدی را به خود گرفته است.
نقش تصویر خیالی ز اثر نومیدم
دعویام شوخی و مستی و ندارم سندی
هوش مصنوعی: تصویر خیالی که از ناامیدیام به جا مانده، فقط یک ادعاست که در آن مسخرگی و شادابی وجود دارد و من هیچ مدرکی برای اثبات آن ندارم.
وصل جستم دو جهان جلوه دچارم کردند
چه صنمها که ندیدم به سراغ صمدی
هوش مصنوعی: من به وصال رسیدم و دنیاها با زیباییهای خود مرا درگیر کردند. چه معشوقههایی که ندیدم و به دنبال حق مطلق نرفتم.
هر چه موقوف بیانست شماری دارد
از احد هم نتوان یافت بغیر از عددی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در بیان و گفتار وجود دارد، یک شمارش مشخص دارد و جز یک عدد نمیتوان چیزی از آن پیدا کرد.
جز خموشی که کس انگشت به حرفش ننهد
سخنی کو که ندارد ز زبان دست ردی
هوش مصنوعی: تنها سکوتی وجود دارد که هیچکس به آن توجهی نمیکند. سخنی نیست که ارزش شنیدن داشته باشد و لبی از آن نرود.
غنچهٔ سر گره وهم تعلق تا چند
ای نسیم دم شمشیر شهادت مددی
هوش مصنوعی: ای نسیم، تا کی نازک و آسیبپذیر خواهی بود؟ تا کی به وابستگیها و خیالات خود ادامه میدهی؟ به من در این لحظه که به سراغ شهادت میروم، کمک کن.
عرض هستیست گزندی که علاجش عدمست
نیست امروز به خود بینی ما چشم بدی
هوش مصنوعی: وجود انسان به خودی خود دچار آسیب و مشکل است و تنها راه درمان آن، نیستی و عدم وجود است. امروز نمیتوانی به خودت نگاه کنی و از دید مردم آسیبی که به چشم میخورد، دچار عدم آرامش خواهی شد.
موج را عقد گهر کرد به خود پیچیدن
میشود ضبط نفس رشتهٔ عمر ابدی
هوش مصنوعی: موج دریا با زیبایی خود مانند جواهری به دور خود میپیچد و میتواند نفسهای ما را به خود جلب کند و باعث شود که عمر جاودانی ما تحت تأثیر قرار بگیرد.
مژدهٔ عافیتی یافتم از کلفت دهر
موی چشم آینه را گشت حضور نمدی
هوش مصنوعی: خبر خوبی در مورد سلامتی به من رسید از زنی که زمانه را خدمت میکند. مو و چشمان زیبا به مانند آینهای تر و تازه شدهاند.
هر کجا بیدل از این باغ نهالست بلند
در هوای قد او ناله کشیدهست قدی
هوش مصنوعی: هر جا که بیدل حضور دارد، درختی سر به فلک کشیده است و در فضایی که او در آن است، نالهای به خاطر بلندای قامت او شنیده میشود.

بیدل دهلوی