گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۶۵

گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زر پیچی
دمی بی‌کشمکش‌گردی‌که زیر خاک سر پیچی
نفس خون‌گشت و تسکین حبابی هم نشد حاصل
چو گرداب اینقدر تا چند در فکر گهر پیچی
ز حیرت پای درگل مانده‌ای‌، تحریک مژگانی
نگاه بی‌نیازی تا به‌کی در چشم تر پیچی
به خط عنبرین در هاله‌گیری ماه تابان را
ز گیسو سنبل شاداب برگلبرگ تر پیچی
ز تدبیر دگر آرایش نازت نمی‌آید
بگردد نازکی‌گرد میانت تا کمر پیچی
کمند اینجا رسایی درخور سامان چین دارد
جهان صید خیال توست برخود هر قدر پیچی
برو زاهد نداری مغز بر اسرار پیچیدن
تو محو ظاهری عمامه می‌باید به سر پیچی
به پرواز هوس تا کی نفس می‌سوزی ای غافل
کمند ناله‌ای جهدی‌ که بر صید اثر پیچی
تماشا زین دو نیرنگ هوس بیرون نمی‌باشد
نگه‌گر نیست باید چون شنیدن بر خبر پیچی
بجز رزق مقدر نیست ممکن حاصل‌ کامت‌
اگرچون عنکبوتان رشته برصد بام ودرپیچی
غرورعجز دنیا حکم شاخ آهوان دارد
تو هم چندانکه برخود بیش بالی بیشترپیچی
بسی پیچید بیدل ناله‌ات بر دامن شبها
کنون وقت است اگر این رشته در پای سحر پیچی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زر پیچی
دمی بی‌کشمکش‌گردی‌که زیر خاک سر پیچی
هوش مصنوعی: اگر به جای کمر از گوهر استفاده کنی و یا اگر دستاری از زر بپیچی، لحظه‌ای باید اندیشه کنی که در نهایت همه چیز زیر خاک خواهد رفت.
نفس خون‌گشت و تسکین حبابی هم نشد حاصل
چو گرداب اینقدر تا چند در فکر گهر پیچی
هوش مصنوعی: نفس همچون خون درمی‌آید و آرامشی به دست نمی‌آید، مانند حبابی که در آب می‌شکند. چه مدت باید در اندیشه‌ی یافتن مروارید بگردی؟
ز حیرت پای درگل مانده‌ای‌، تحریک مژگانی
نگاه بی‌نیازی تا به‌کی در چشم تر پیچی
هوش مصنوعی: از تعجب در گل مانده‌ای و نگاه مشتاقانه‌ات به بی‌نیازی، تا کی باید با چشمان خیسته‌ی خود دلتنگی کنی؟
به خط عنبرین در هاله‌گیری ماه تابان را
ز گیسو سنبل شاداب برگلبرگ تر پیچی
هوش مصنوعی: با موی خوشبو و زیبا، مانند پرتوهای روشن ماه، لحظه‌ای زیبا و دلنشین را خلق کن و زیبایی‌ات را لابه‌لای گل‌ها و سنبل‌ها بپیچان.
ز تدبیر دگر آرایش نازت نمی‌آید
بگردد نازکی‌گرد میانت تا کمر پیچی
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر و برنامه‌ریزی‌ات، نتوانستی زینت ظرافت و زیبایی‌ات را به گونه‌ای نشان بدهی که محور آن دور کمرت بپیچد و جلوه‌ات را زیباتر کند.
کمند اینجا رسایی درخور سامان چین دارد
جهان صید خیال توست برخود هر قدر پیچی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این مکان، دلیلی برای نظم و ترتیب وجود دارد و جهان همچون صیدگاهی برای خیال تو به حساب می‌آید و هر چقدر بخواهی می‌توانی در آن پیچ و تاب بخوری.
برو زاهد نداری مغز بر اسرار پیچیدن
تو محو ظاهری عمامه می‌باید به سر پیچی
هوش مصنوعی: ای زاهد، نگران نباش که عقل و درک عمیق بر رازها غلبه دارد. تو تنها در ظواهر و شکل‌ها غرق شده‌ای و برای فهمیدن حقیقت، باید عمامه‌ات را بر سر پیچی و به عمق معانی بپردازی.
به پرواز هوس تا کی نفس می‌سوزی ای غافل
کمند ناله‌ای جهدی‌ که بر صید اثر پیچی
هوش مصنوعی: تا کی به خاطر خواسته‌های خود می‌سوزی و غافلی؟ پس آگاه باش که صدایی از دل می‌خواهد تا بر درد و رنجی که در وجودت وجود دارد تأثیر بگذارد.
تماشا زین دو نیرنگ هوس بیرون نمی‌باشد
نگه‌گر نیست باید چون شنیدن بر خبر پیچی
هوش مصنوعی: این دنیا پر از فریب و نیرنگ است و نمی‌توان به سادگی به آن نگاه کرد. برای درک واقعیات، باید بیشتر از آنچه می‌بینیم، گوش بسپاریم و با دقت به خبرها و واقعیت‌ها توجه کنیم.
بجز رزق مقدر نیست ممکن حاصل‌ کامت‌
اگرچون عنکبوتان رشته برصد بام ودرپیچی
هوش مصنوعی: جز آنچه مقدر شده، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به خواسته‌ات دست یابی. حتی اگر مانند عنکبوت که رشته‌اش را به دیوار و سقف می‌چسباند، تلاش کنی.
غرورعجز دنیا حکم شاخ آهوان دارد
تو هم چندانکه برخود بیش بالی بیشترپیچی
هوش مصنوعی: غرور و ناتوانی دنیا شبیه به شاخ‌های آهوان است؛ تو هم هرچه بیشتر بر خودت بنازی، بیشتر به خودت می‌پیچی و پیچیده می‌شوی.
بسی پیچید بیدل ناله‌ات بر دامن شبها
کنون وقت است اگر این رشته در پای سحر پیچی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زمان آن رسیده است که ناله‌ها و اندوه‌های خود را به دامن شب‌ها بسپارید و این احساسات را در صبحگاه تازه‌ای به هم بپیچید. در اینجا به پیچیدگی و نازکی احساسات اشاره شده است که می‌تواند در زمان‌های خاصی مانند صبحگاه نمایان شود.