غزل شمارهٔ ۲۶۶۳
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی
یاد باد آن ساز شَفْقَتها که بی ناموس غیر
در بساط تیره روزان عیش شامی داشتی
یاد باد ای حسرت بنهاده پا از دل برون
چون نگه در چشم حیران هم مقامی داشتی
گاهگاهی با وجود بینیازیهای ناز
خدمتی ارشاد میکردی غلامی داشتی
آمد آمد خاک مشتاقان بهگردون میرساند
یک دوگام آنسوی تمکین طُرفهکامی داشتی
کردی از اهل وفا یکباره قطع التفات
در تغافل سخت تیغ بینیامی داشتی
اینقدر خلوت پرست کنج ابرویت که کرد
چون نگاه بینیازان سیر بامی داشتی
ما همان خاکیم اکنون انفعال از ما چرا
پیش از این هم با همه تمکین، خرامی داشتی
سوخت دل در انتظار گرد سر گردیدنی
آخر ای بدمست گاهی دور جامی داشتی
تیغ هم بر بیدل ما مَدّ احسان بود و بس
گر به حکم ناز، میل انتقامی داشتی
غزل شمارهٔ ۲۶۶۲: چه میشدگر نمیزد اینقدر رنج نفس هستیغزل شمارهٔ ۲۶۶۴: به ذوق عافیت ای ناله تا کی در جگر پیچی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی
هوش مصنوعی: یاد آن روزها بخیر که به خاطر من لبخندی از دل خوشی بر لب داشتی و همچنین پیامی برای دیگران داشتی.
یاد باد آن ساز شَفْقَتها که بی ناموس غیر
در بساط تیره روزان عیش شامی داشتی
هوش مصنوعی: به یاد بیاور آن لحظات پرمحبت که بدون ناراحتی و ننگ از دیگران، در روزهای سخت و دشوار برای مردمان دچار مشکل، لذت و شادی میآفریدی.
یاد باد ای حسرت بنهاده پا از دل برون
چون نگه در چشم حیران هم مقامی داشتی
هوش مصنوعی: یاد بماند که ای حسرت، تو که پا از دل بیرون گذاشتی، وقتی که نگاه به چشمان حیران من کردی، تو هم مقام و جایگاهی داشتی.
گاهگاهی با وجود بینیازیهای ناز
خدمتی ارشاد میکردی غلامی داشتی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با اینکه نیازی نداشتی، با ناز و شوخی، خدماتی میکردی و غلامی داشتی.
آمد آمد خاک مشتاقان بهگردون میرساند
یک دوگام آنسوی تمکین طُرفهکامی داشتی
هوش مصنوعی: خاک عاشقان به آسمان میرسد و با یک یا دو قدم آن سوی پذیرش، لذت خاصی را تجربه میکنی.
کردی از اهل وفا یکباره قطع التفات
در تغافل سخت تیغ بینیامی داشتی
هوش مصنوعی: تو به یکباره توجه کردن به اهل وفا را قطع کردی، در حالی که در نادیدهگیری، شمشیری قاطع و بدون وقفه در دست داشتی.
اینقدر خلوت پرست کنج ابرویت که کرد
چون نگاه بینیازان سیر بامی داشتی
هوش مصنوعی: این پیرمرد، به زیبایی و دلربایی ابروهای تو تأکید میکند و میگوید که وقتی به تو نگاه میکند، مثل کسی که به دنبال چشمانداز وسیعی است، خود را در آن محو میبیند و آرزو میکند که بدون هیچ نیازی، به فکر و خیال خوشی باشد.
ما همان خاکیم اکنون انفعال از ما چرا
پیش از این هم با همه تمکین، خرامی داشتی
هوش مصنوعی: ما اکنون تنها خاکیم، پس چرا در گذشته، با وجود اینکه تسلیم بودیم، همچنان با ناز و کرشمه به جلو میآمدی؟
سوخت دل در انتظار گرد سر گردیدنی
آخر ای بدمست گاهی دور جامی داشتی
هوش مصنوعی: دل در حسرت و انتظار سوخت و در پی آن، تلاش میکند تا دور و بر یک حقیقت یا خوشی بچرخد. ای کسی که در مستی به سر میبری، روزگاری بود که تو جامی در دست داشتی.
تیغ هم بر بیدل ما مَدّ احسان بود و بس
گر به حکم ناز، میل انتقامی داشتی
هوش مصنوعی: تیغ هم بر دل بیدلم، فقط نشانهای از لطف و بخشش بود، اگر به خاطر زیبایی و نازش، تمایل به انتقام داشتی.

بیدل دهلوی