گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۶۱

نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار
تو دیرستان ناز خود پرستی
تحیر چشم بند سحرکاری‌ست
بهار بی‌نشانی گل به دستی
دربغا رمز خورشیدت نشد فاش
ابد رفت و همان صبح الستی
کسی دیگر چه اندیشد چه فهمد
به آیینی‌که نتوان یافت هستی
به معراج خیالات تو بیدل
بلندیهاست سر در جیب پستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار
تو دیرستان ناز خود پرستی
هوش مصنوعی: در اینجا نه راهی برای عبادت و دعا وجود دارد و نه نشانه‌ای از خودپرستی در این دیرستان.
تحیر چشم بند سحرکاری‌ست
بهار بی‌نشانی گل به دستی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شگفتی بهار می‌پردازد. در اینجا اشاره می‌شود که بهار با دستانی خالی از گل‌ها می‌آید و حیرت‌انگیز به نظر می‌رسد. چشم‌ها در برابر این سحر و جادو مانده و متحیر باقی می‌مانند. بهار، با وجود اینکه گل به همراه ندارد، اما جلوه‌ای خاص و جالب دارد که توجه را جلب می‌کند.
دربغا رمز خورشیدت نشد فاش
ابد رفت و همان صبح الستی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که راز و رمزی که در خورشید تو نهفته است، هرگز فاش نشد و همچنان پنهان باقی ماند. در حقیقت، همان‌طور که صبح ازلی وجود داشت، آن راز هم برای همیشه باقی مانده است.
کسی دیگر چه اندیشد چه فهمد
به آیینی‌که نتوان یافت هستی
هوش مصنوعی: دیگران هر چه فکر و درک کنند، اهمیتی ندارد؛ چون در این روش و طرز تفکر، وجود و حقیقتی را نمی‌توان پیدا کرد.
به معراج خیالات تو بیدل
بلندیهاست سر در جیب پستی
هوش مصنوعی: خیالات تو به اوج و بلندی می‌رسند، اما در عین حال همواره در کنار خودت، در جیب پستی‌ها هم حضور دارند.