غزل شمارهٔ ۲۶۵۸
عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی
توهمین آینه بودی به چه امید شکستی
چه خیال است به قید جسد آزاد نشستن
امل آشفت دماغت تو شدی غره که رستی
مثل موج گهر آینه دار است در اینجا
گره دام تو گردید کمندی که گسستی
به تماشاگه فرصت نشوی محو فسردن
نفس آیینه غبار ست درین کوچه که هستی
نگهی صرف تامل ننمودی چه کند کس
قدح ناز تو لبریز وداع است و تو مستی
دل ز انداز تو افسون تغافل نپسندد
به هوس چشمک نازیکه تو آیینه به دستی
چو نفس مغتنم انگار پر افشانی وحشت
که بهگرد دو جهان آب زدی گر تو نشستی
ثمر لمعهٔ تحقیق نشاید مژه بستن
حذر از خیرگی چشم به خورشید پرستی
به نگاهیست چو همت اثر اوج و نزولت
همه گر عرش بنایی مژه تا خم زده پستی
من اگر با همه کوشش به کناری نرسیدم
تو هم ای موج درین بحر چه بستی، چه شکستی
نفسی چند غنیمت شمر از دل نگذشتن
چهقدر مرحله طی شد که تو این آبله بستی
مژه بیهوده درین بزم گشودم من بیدل
به عدم راند چو شمعم عرق خجلت هستی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی
توهمین آینه بودی به چه امید شکستی
هوش مصنوعی: ای دشمن، تلاش بیفایدهای را انجام میدهی؛ دل مرا از وسوسهات دور کن. تو خود آن آینه بودی که چرا به امیدی آن را شکستی؟
چه خیال است به قید جسد آزاد نشستن
امل آشفت دماغت تو شدی غره که رستی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که فکر کردن به آزادی در دنیای مادی و جسمانی، نوعی خام خیالی است. او به کسی که گرفتار خیالات خود شده، میگوید که تو فریب خوردهای و گمان کردهای که از قید و بندها رها شدهای، در حالی که هنوز تحت تأثیر مشکلات و دل مشغولیهای خود هستی.
مثل موج گهر آینه دار است در اینجا
گره دام تو گردید کمندی که گسستی
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان میکند که زیبایی و جلوهگری مانند موجی از جواهر در آینه است و در این مکان، دام تو به دور من پیچیده شده است، کمندی که خودت آن را پاره کردی. در حقیقت، اشاره به قدرت جذابیت و در عین حال به عواقب ناشی از قطع ارتباطات عاطفی دارد.
به تماشاگه فرصت نشوی محو فسردن
نفس آیینه غبار ست درین کوچه که هستی
هوش مصنوعی: در جایی که فرصت را برای تماشا از دست ندهی، غرق در آرامش و سکوت میشوی. در این کوچهای که زندگی در آن جاری است، نشانههای گذر زمان و فرسودگی مانند غبار روی آینه وجود دارد.
نگهی صرف تامل ننمودی چه کند کس
قدح ناز تو لبریز وداع است و تو مستی
هوش مصنوعی: تو هیچ تاملی نکردی که چه بر سر دیگران میآید؛ جام زیبایی تو پر از وداع است، و تو در مستی غرق شدهای.
دل ز انداز تو افسون تغافل نپسندد
به هوس چشمک نازیکه تو آیینه به دستی
هوش مصنوعی: دل دیگر فریبکارانه رفتار کردن را نمیپسندد؛ چرا که به وسوسهی نگاه نازنازیات، که در آینه خود را در دست داری، مبتلا شده است.
چو نفس مغتنم انگار پر افشانی وحشت
که بهگرد دو جهان آب زدی گر تو نشستی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زندگی فرصتی ارزشمند است و شبیه پر افشانی وحشت است. اگر تو در این دوران ثابت قدم و پایدار بمانی، میتوانی به دور دنیا تاثیر بگذاری.
ثمر لمعهٔ تحقیق نشاید مژه بستن
حذر از خیرگی چشم به خورشید پرستی
هوش مصنوعی: میوهٔ روشنبینی و تحقیق نمیشود که به خاطر ترس از برق زدن، چشمانمان را ببندیم. نباید از نور و زیبایی حقیقت دوری کنیم.
به نگاهیست چو همت اثر اوج و نزولت
همه گر عرش بنایی مژه تا خم زده پستی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که یک نگاه ممکن است تاثیری عمیق و شگرف بر آدمی بگذارد. حتی اگر انسان به بالاترین قلهها دست یابد یا در مقامهای رفیع قرار بگیرد، با یک چشمانداز میتواند به پایینترین نقطهها نیز نزول کند. به عبارت دیگر، مژهها و نگاهها میتوانند نشاندهندهی تغییر و تحول در وضعیت فرد باشند، به گونهای که با اندکی خم شدن، عظمت و فضل به فرود بدل میشود.
من اگر با همه کوشش به کناری نرسیدم
تو هم ای موج درین بحر چه بستی، چه شکستی
هوش مصنوعی: اگر من با تمام تلاشهایم به هدف نرسیدم، تو ای موج در این دریا چه فایدهای داشت که موانع را ایجاد کردی یا چیزی را خراب کردی؟
نفسی چند غنیمت شمر از دل نگذشتن
چهقدر مرحله طی شد که تو این آبله بستی
هوش مصنوعی: چند نفس را غنیمت بشمار و از دل خود خارج نشو، زیرا مراحل زیادی را پشت سر گذاشتی که به این وضعیت رسیدهای.
مژه بیهوده درین بزم گشودم من بیدل
به عدم راند چو شمعم عرق خجلت هستی
هوش مصنوعی: در این مجلس بیفایده، من مژههایم را باز کردم. بیدلی من باعث میشود که مانند شمع، از خجالت عرق بریزم و به سمت عدم بروم.

بیدل دهلوی