غزل شمارهٔ ۲۶۵۷
در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی
داده است قضا کارگه شیشه به مستی
بر نقش خیال تو و من بسته شکستی
از هر دو جهان آن طرف آینه بستی
عمریست بهار دل فردوس خیال است
گل تخت چمن بارگه غنچه نشستی
خجلتکش نومیدیام از هستی موهوم
کو آنقدرم رنگ که آرد به شکستی
فطرت چقدر گل کند از پیکر خاکی
کردند بلند آتشم از خانهٔ پستی
هر چند که اقبال کلاهم به فلک سود
بیخاک شدن نقش مرا نیست نشستی
کاری دگر است آنچه دلش حاصل جهد است
این مزد مدان وعدهٔ هر آبله دستی
از معبد نیرنگ مگویید و مپرسید
ماییم همان سایهٔ خورشید پرستی
گل کن به نم جبهه غباری که نداری
درکشور اوهام چه بندی و چه بستی
هشدار که در عرصهٔ همت نتوان یافت
چون سعی گذشتن ز نشان صافی شستی
بیدل اثر سعی ندامت اگر این است
آتش به دو عالم فکن از سودن دستی
غزل شمارهٔ ۲۶۵۶: رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستیغزل شمارهٔ ۲۶۵۸: عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در پردهٔ هر رنگ کمین کرده شکستی
داده است قضا کارگه شیشه به مستی
هوش مصنوعی: در پس هر رنگ و تصویری، تقدیر و سرنوشت بهطور پنهانی در حال کار است و بهنوعی باعث شکستن و شکست میشود. مانند اینکه در کارگاه شیشهگری، خمر و مستی نیز وجود دارد.
بر نقش خیال تو و من بسته شکستی
از هر دو جهان آن طرف آینه بستی
هوش مصنوعی: تخیل تو و من بر روی هم تأثیر گذاشته و شکاف و فاصلهای بین دو جهان ایجاد کرده است. در آن سوی آینه، ماهیت این فاصله را پنهان کردهای.
عمریست بهار دل فردوس خیال است
گل تخت چمن بارگه غنچه نشستی
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که بهار دل به عنوان آرزوی بهشت در ذهن من میدرخشد و گلی که در چمن نشسته، نمادی از غنچهایست که در انتظار شکوفایی است.
خجلتکش نومیدیام از هستی موهوم
کو آنقدرم رنگ که آرد به شکستی
هوش مصنوعی: حس ناامیدی من از وجودی که در واقعیت نیست، باعث شرم و خجالت من میشود. آنقدر درونم رنگ و بویی دارد که میتواند مرا به دستایی برساند و بشکند.
فطرت چقدر گل کند از پیکر خاکی
کردند بلند آتشم از خانهٔ پستی
هوش مصنوعی: فطرت و ذات انسان چقدر میتواند از جسم خاکیاش شکوفا شود. با این حال، آتش وجودم را از پایینترین مرتبهها به اوج میکشاند.
هر چند که اقبال کلاهم به فلک سود
بیخاک شدن نقش مرا نیست نشستی
هوش مصنوعی: با این که شانس و اقبال به من روی خوش نشان ندادهاند و به زمین وابسته نیستم، نقش و اثر من در این جهان پایدار نخواهد ماند.
کاری دگر است آنچه دلش حاصل جهد است
این مزد مدان وعدهٔ هر آبله دستی
هوش مصنوعی: آنچه که دل به دنبال آن است، زحمت و تلاش خاصی میطلبد و این دستآوردها را نمیتوان با یک پاداش ساده یا ناچیز، کم ارزش کرد.
از معبد نیرنگ مگویید و مپرسید
ماییم همان سایهٔ خورشید پرستی
هوش مصنوعی: از مکان نیرنگ و فریب حرف نزنید و نپرسید، ما همان سایههایی هستیم که از پرستش خورشید شکل گرفتهایم.
گل کن به نم جبهه غباری که نداری
درکشور اوهام چه بندی و چه بستی
هوش مصنوعی: گلی را که در جبههاش غبار نشسته، با نم تازه کن، زیرا در دنیای خیالات، نه بندی وجود دارد و نه چیزی را میتوان بست.
هشدار که در عرصهٔ همت نتوان یافت
چون سعی گذشتن ز نشان صافی شستی
هوش مصنوعی: به خودت بیا و آگاه باش که در مسیر تلاش و کوشش، نمیتوان به آسانی از نشانهها و راههای واضح عبور کرد. اگر به سعی و تلاشی که کردهای، توجه نکنی، ممکن است از هدف اصلی دور شوی.
بیدل اثر سعی ندامت اگر این است
آتش به دو عالم فکن از سودن دستی
هوش مصنوعی: اگر تلاش برای پشیمانی چنین نتیجهای دارد، پس بهتر است آتش را در هر دو جهان بر افروزم و دست از نیکی بردارم.

بیدل دهلوی