غزل شمارهٔ ۲۶۵۶
رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی
ای اشک دمی بر مژهٔ تر ننشستی
جان سختی حرص اینهمه مقدور که باشد
زد بر کمرت بار دل این در ننشستی
نامحرمی عافیتت طرفه جنون داشت
پرواز هم افسرد و ته پر ننشستی
ای قطره دماغت نکشد ننگ فسردن
خوشباش که بر مسند گوهر ننشستی
چون آتش ازین جاه که خاکست مآلش
گو شعله نبالیدی و اخگر ننشستی
ای سایه چنین پهن که چیدهست بساطت
آخر تو ز خاک آنهمه برتر ننشستی
بر مسند اقبال که جز نام ندارد
چون نقش نگین یکدوعرق ننشتی
عالم همه افسانهٔ تکلیف صداع است
آه ازتو درین مجلس اگر بر ننشستی
ناراستی از جادهٔ فهمت به در انداخت
بودی خط تحقیق و به مسطر ننشستی
گر مفلسی و شهرت جاهیست ضرورت
تشهیر کمی نیست که بر خر ننشستی
بیدل همه تن حلقه شدی لیک چه حاصل
در خاک نشستی و بر آن در ننشستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتی چو می از ساغر و دیگر ننشستی
ای اشک دمی بر مژهٔ تر ننشستی
هوش مصنوعی: زمانی که تو رفتی، همانند می از جام فراموش کردی که دوباره برگردی. ای اشک، چرا دمی بر مژهام ننشستی؟
جان سختی حرص اینهمه مقدور که باشد
زد بر کمرت بار دل این در ننشستی
هوش مصنوعی: به خاطر حرص و طمع زیاد، بار سنگینی بر دوش تو قرار گرفته است که نمیتوانی آن را تحمل کنی و دلتنگیها و غمها بر تو فشار میآورند.
نامحرمی عافیتت طرفه جنون داشت
پرواز هم افسرد و ته پر ننشستی
هوش مصنوعی: بیخبر از تو، آرامش تو شگفتیای داشت که دیوانگیِ پرواز هم از آن بازمانده بود و در آسایش نتوانستی اقامت کنی.
ای قطره دماغت نکشد ننگ فسردن
خوشباش که بر مسند گوهر ننشستی
هوش مصنوعی: ای چشمات، ننگی بر تو نیست اگر در غم و سردی به سر ببری؛ زیرا تو به مقام و مرتبهای از ارزش دست نیافتهای که بخواهی احساس کنی.
چون آتش ازین جاه که خاکست مآلش
گو شعله نبالیدی و اخگر ننشستی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت موجود اشاره میکند و میگوید که مانند آتش، نباید ترسید و باید در پی روشن ماندن و شعلهور شدن بود، حتی اگر نتیجه نهایی، فقط خاکستر باشد. این بیان به تلاش و استقامت در زندگی و پرهیز از تسلیم شدن در برابر مشکلات اشاره دارد.
ای سایه چنین پهن که چیدهست بساطت
آخر تو ز خاک آنهمه برتر ننشستی
هوش مصنوعی: ای سایه بلند، که چقدر با وقار و با عظمت گرد خود را گستردهای، در واقع تو از خاک و ریشهات برتر نشدهای.
بر مسند اقبال که جز نام ندارد
چون نقش نگین یکدوعرق ننشتی
هوش مصنوعی: بر صندلی موفقیت نشستهای که فقط نامی از آن باقی مانده است، مانند نقش نگین که بر روی آن دو قطره عرق ننشسته است.
عالم همه افسانهٔ تکلیف صداع است
آه ازتو درین مجلس اگر بر ننشستی
هوش مصنوعی: این دنیا پر از داستانهای غمانگیز و دشواریهای ناشی از مسئولیتها و تکالیف است. ای کاش، اگر در این جمع حاضر بودی، اوضاع به گونهای دیگر بود و درد و رنج کمتر احساس میشد.
ناراستی از جادهٔ فهمت به در انداخت
بودی خط تحقیق و به مسطر ننشستی
هوش مصنوعی: اگر از مسیر درست فهمیدن خارج شوی، به راحتی میتوانی در جستجوی حقیقت به بیراهه بروی و به نتیجهای نادرست برسی.
گر مفلسی و شهرت جاهیست ضرورت
تشهیر کمی نیست که بر خر ننشستی
هوش مصنوعی: اگر بیپول هستی و به مقام و منزلتی دست یافتهای، ضروری است که این مقام را اعلام کنی، چرا که تو بر اسب شهرت نشستهای.
بیدل همه تن حلقه شدی لیک چه حاصل
در خاک نشستی و بر آن در ننشستی
هوش مصنوعی: بیدل، تمام وجودش تحت تاثیر و در قید و بند عشق است، اما چه فایده دارد که در خاک نشسته و هیچ تلاشی برای رسیدن به دروازه عشق نکرده است.
حاشیه ها
1393/10/28 18:12
در بیت هفتم قافیه افتاده است، صحیح آن اینگونهست :
چون نقش نگین یکدوعرق تر ننشستی
(منبع: پیوند به وبگاه بیرونی)

بیدل دهلوی