غزل شمارهٔ ۲۶۵۵
آه که با دلم نبست عهد وفاق الفتی
چون نفسم به سر شکست گرد هوای غربتی
جنس کساد جوهرم نیست قبول هیچکس
خاک خورد مگر ز شرم سجدهٔ هیچ قیمتی
داد ز کم بضاعتی آه ز سست همتی
معصیت آتشی نیافت در خور ابر رحمتی
چند خراشدم دماغ دود چراغ آرزو
یأس حصول مدعاست ای دم سرد همتی
آفت اعتبار کس ننگ مقلدی مباد
سوخت بنای شمع منگریهٔ بیندامتی
ریگ روان کجا برد شکوهٔ درد جستجو
از تک هرزه دو ندید آبله هم مروتی
دل به گداز غم نساخت دیده ز بینمی گداخت
داد ندامتم نداد یکدو عرق خجالتی
با همه امتلای کام نیست ز حرص سیریام
کاش دمی چو بندنیلب گزدم حلاوتی
همت سعی نیستی تا به کجا رساندم
خاک مرا به چرخ برد یاد بلند قامتی
همدم صبح محشرم در تک و پوی جانکنی
تا نفسم به لب رسد میگذرد قیامتی
راحت بوریای فقرناز هزار جلوه داشت
من بهگمان خوب بخت پا زدهام به دولتی
بیدل اگر تو محرمی دم مزن از حدیث عشق
بست زبان علم و فن معنی بیعبارتی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه که با دلم نبست عهد وفاق الفتی
چون نفسم به سر شکست گرد هوای غربتی
هوش مصنوعی: ای وای که دل من با کسی که به آن عشق ورزیدم قرارداد وفاداری نبسته است. عشق و دوستی من مانند نفس من به پایان رسیده و به خاطر دوری از آن شخص به شدت غمگین و بیقرارم.
جنس کساد جوهرم نیست قبول هیچکس
خاک خورد مگر ز شرم سجدهٔ هیچ قیمتی
هوش مصنوعی: من چیزی نیستم که به راحتی پایین بیاید و به دست هر کسی بیفتد، مگر اینکه از شرم و احترام به ارزش واقعی خود، در برابر کسی که شایستهاش است، خم شوم.
داد ز کم بضاعتی آه ز سست همتی
معصیت آتشی نیافت در خور ابر رحمتی
هوش مصنوعی: از کمبود توانایی خود ناله میکنم و از ضعف ارادهام آه میکشم؛ نه عذاب معصیت، آتشی در خور رحمت بیکران ندارد.
چند خراشدم دماغ دود چراغ آرزو
یأس حصول مدعاست ای دم سرد همتی
هوش مصنوعی: من بارها آسیب دیدم و به آرزوها و امیدهایم جراحت وارد شده است. حالا ای نفس سرد، به من کمک کن تا از این ناامیدی بیرون بیایم و به آرزوهایم برسم.
آفت اعتبار کس ننگ مقلدی مباد
سوخت بنای شمع منگریهٔ بیندامتی
هوش مصنوعی: بگذار هیچکس به اعتبار خودش آسیب نبیند و مایه ننگ کسی نشود. نگذار سوختن شمع من به خاطر گریهای باشد که بیدلیل و بدون عزت به راه افتاده است.
ریگ روان کجا برد شکوهٔ درد جستجو
از تک هرزه دو ندید آبله هم مروتی
هوش مصنوعی: در جستجوی درد و رنج، گویی سنگ و شن در حال حرکت هستند. اما آیا در این مسیر به چیزی میرسند؟ شاید به ضعف یا بیاعتنایی، اما همیشه باید با صداقت و شرف رفتار کرد و به آن اعتنا داشت.
دل به گداز غم نساخت دیده ز بینمی گداخت
داد ندامتم نداد یکدو عرق خجالتی
هوش مصنوعی: دل به خاطر غم نمیسوزد و چشم نیز به خاطر نبودن کسی اشک نمیریزد. بر افشاندن ندامت و پشیمانی هم نپرداختم و از خجالت تنها یک قطره عرق بر چهرهام جاری شد.
با همه امتلای کام نیست ز حرص سیریام
کاش دمی چو بندنیلب گزدم حلاوتی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سیر شدهام و کام من پر از لذت است، اما هنوز احساس میکنم که به شدت بر سر حریص بودنم به خوراک دنبال لذتی هستم. ای کاش لحظهای به شیرینی دندان زدن به لبی دست پیدا میکردم.
همت سعی نیستی تا به کجا رساندم
خاک مرا به چرخ برد یاد بلند قامتی
هوش مصنوعی: تلاش و همت من را نمیتوان نادیده گرفت که چگونه توانستم خاک را به آسمان برسانم و یاد بلند قامتیم را در ذهنها نگه دارم.
همدم صبح محشرم در تک و پوی جانکنی
تا نفسم به لب رسد میگذرد قیامتی
هوش مصنوعی: صبح روز قیامت، من در حالتی پر از اضطراب و در تکاپو هستم. تا زمانی که نفسهایم به پایان برسد، این وضعیت به سختی ادامه دارد و مانند قیامتی برایم میگذرد.
راحت بوریای فقرناز هزار جلوه داشت
من بهگمان خوب بخت پا زدهام به دولتی
هوش مصنوعی: فقر با زیباییها و جلوههای خود راحتی خاصی به من میدهد و من فکر میکنم که با خوششانسی به مرحلهای از زندگی رسیدهام که به نعمت و ثروت دست یافتهام.
بیدل اگر تو محرمی دم مزن از حدیث عشق
بست زبان علم و فن معنی بیعبارتی
هوش مصنوعی: اگر بیدل، تو با کسی آشنا هستی، در مورد عشق صحبت نکن. به جای آن، علم و فن را کنار بگذار و به زیبا صحبت کردن توجه کن.

بیدل دهلوی