غزل شمارهٔ ۲۶۴۹
کجا خلوت و انجمن دیدهای
تو شمعی همین سوختن دیدهای
ز رنگیکه جز داغش آیینه نیست
چو طاووس خود را چمن دیدهای
به وهم حسد باختی نور دل
چراغی ندیدی لگن دیدهای
که صیقل زد آیینهٔ عبرتت
که او بودی امروز و من دیدهای
جنون بر شعورت نخندد چرا
که گم کرده را یافتن دیدهای
به عمر تلف کرده حسرت چه سود
زمین بر زمین ریختن دیدهای
به ترکیب پیری چه دل بستن است
خم طاقهای کهن دیدهای
زمرگ کسانت چه عبرت چه شرم
چو نباش عرض کفن دیدهای
اقامت تصورکن و آب شو
گر از خانه بیرون شدن دیدهای
ز اسباب، خاشاک بر دل مچین
اگر زحمت رُفتن دیدهای
به در زن چو موج از کنار محیط
که رنج سفر در وطن دیدهای
کسی داغ عبرت مبادا چو شمع
ز رفتن مگو آمدن دیدهای
سحر خواندهای گرد آشفته را
حیاکن که بر خویشتن دیدهای
به صبح قیامت مبر دستگاه
چو بیدل نفس را سخن دیدهای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجا خلوت و انجمن دیدهای
تو شمعی همین سوختن دیدهای
هوش مصنوعی: آیا تاکنون جایی را دیدهای که همزمان هم عزلت و تنهایی باشد و هم جمع و شلوغی، مانند شمعی که فقط در حال سوختن است؟
ز رنگیکه جز داغش آیینه نیست
چو طاووس خود را چمن دیدهای
هوش مصنوعی: از رنگی که فقط اثر درد آن را نشان میدهد، مانند طاووسی هستی که خود را در باغ دیده است.
به وهم حسد باختی نور دل
چراغی ندیدی لگن دیدهای
هوش مصنوعی: حسادت باعث شده که بینش و درک تو کاهش پیدا کند، به طوری که نتوانستهای زیباییها و روشنیهای واقعی را ببینی و فقط به مسایل سطحی و بیارزش توجه کردهای.
که صیقل زد آیینهٔ عبرتت
که او بودی امروز و من دیدهای
هوش مصنوعی: آینهٔ عبرت خود را جلا بده، زیرا امروز تو همان کسی هستی که من دیدهام.
جنون بر شعورت نخندد چرا
که گم کرده را یافتن دیدهای
هوش مصنوعی: هیچگاه بر عقل و شعور خود نخند، زیرا ممکن است در حالم که به جنون میزنم، چیزی را پیدا کنم که دیگران نتوانستهاند آن را بیابند.
به عمر تلف کرده حسرت چه سود
زمین بر زمین ریختن دیدهای
هوش مصنوعی: نمیتوان حسرت عمر هدر رفته را جبران کرد، حتی اگر چقدر خود را به زحمت بیندازیم یا اشک بریزیم.
به ترکیب پیری چه دل بستن است
خم طاقهای کهن دیدهای
هوش مصنوعی: به چه دل بستن به شکل و حالتی که مربوط به پیری است، در حالی که تنها آثار و نشانههای گذشته را میبینی.
زمرگ کسانت چه عبرت چه شرم
چو نباش عرض کفن دیدهای
هوش مصنوعی: از مرگ دیگران چه درس و عبرتی میگیری، یا چه شرمی احساس میکنی، وقتی که خودت حتی کفن را در جلوی چشمانت نمیبینی؟
اقامت تصورکن و آب شو
گر از خانه بیرون شدن دیدهای
هوش مصنوعی: تصور کن که در خانهای و به جایی نرو، زیرا اگر به بیرون بروی، شاید نتوانی برگردی.
ز اسباب، خاشاک بر دل مچین
اگر زحمت رُفتن دیدهای
هوش مصنوعی: اگر در دل خود چیزهای ناچیز و بیارزش را جمعآوری میکنی، بهتر است که از زحمت دور کردن آنها از دیدن بپرهیزی.
به در زن چو موج از کنار محیط
که رنج سفر در وطن دیدهای
هوش مصنوعی: به در بزن و وارد شو، مانند موجی که از کنار دریا عبور میکند؛ زیرا تو در وطن خود، سختیهای سفر را تجربه کردهای.
کسی داغ عبرت مبادا چو شمع
ز رفتن مگو آمدن دیدهای
هوش مصنوعی: برای کسی که تجربه تلخی دارد، نباید مانند شمعی در حال آب شدن بود و فقط به رفتن کسی فکر کرد. بلکه بهتر است به بازگشت و آمدن نیز توجه شود.
سحر خواندهای گرد آشفته را
حیاکن که بر خویشتن دیدهای
هوش مصنوعی: صبح آمده و تو را از خواب بیدار کرده، حالا که به خودت نگاه میکنی، شرم کن و خود را مرتب کن.
به صبح قیامت مبر دستگاه
چو بیدل نفس را سخن دیدهای
هوش مصنوعی: در روز قیامت، خود را تحت فشار نگذار، زیرا مانند درخت بید، نفس تو در این دنیا گفتگوهایی را تجربه کرده است.

بیدل دهلوی