غزل شمارهٔ ۲۶۴۸
ماییم و گرد هستی حرمان دمیدهای
چون صبح آشیانهٔ رنگ پریدهای
در دامن خیال تو دارد غبار ما
بیدست و پایی به ثریا رسیدهای
بر گریهام نظر کن و از حسرتم مپرس
عرض گداز صد نگهست آب دیدهای
غافل مباد وصل ز فریاد انتظار
چشمی گشودهایم به حرف شنیدهای
عبرت ز انجم و فلکم عرضه میدهد
جوشی به کلک پیکر افعی گزیدهای
آسودگی سراغ ره عافیت نداشت
دستی زدم چو رنگ به دامان چیدهای
دارد محبت از دل بی مدعای من
نومیدیی به خون دو عالم تپیدهای
امروز بی تو ریگ بیابان حسرتست
اشکم که داشت بوی دل آرمیدهای
بازآ که دارم از نگه واپسین هنوز
ته جرعهای به شیشهٔ رنگ پریدهای
هر چند خاک من چو سحر باد برده است
دارم هنوز رنگ گریبان دریدهای
بیدل حضور خاتم ملک جمت بس است
پیشانی شکسته و دوش خمیدهای
غزل شمارهٔ ۲۶۴۷: شده عمرها که نشاندهام به کمین اشک چکیدهایغزل شمارهٔ ۲۶۴۹: کجا خلوت و انجمن دیدهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماییم و گرد هستی حرمان دمیدهای
چون صبح آشیانهٔ رنگ پریدهای
هوش مصنوعی: ما در این دنیا به شدت در حسرت و ناامیدی هستیم، مانند صبحی که در آشیانهای محقر و بیروح و رنگ باخته فرود آمده است.
در دامن خیال تو دارد غبار ما
بیدست و پایی به ثریا رسیدهای
هوش مصنوعی: در آغوش تصور تو، غبار و خاک ما به طور ناخواسته به اوج و بلندی رسیده است.
بر گریهام نظر کن و از حسرتم مپرس
عرض گداز صد نگهست آب دیدهای
هوش مصنوعی: به ندا و گریهام توجه کن و از درد و حسرتی که در دلم دارم سوال نکن. به اندازهای فراوان است که مانند سیلاب، اشک من جاری است.
غافل مباد وصل ز فریاد انتظار
چشمی گشودهایم به حرف شنیدهای
هوش مصنوعی: بیخبر نباش از اینکه در انتظار وصلی هستیم. چشمانمان را به حرفی که شنیدهایم گشودهایم.
عبرت ز انجم و فلکم عرضه میدهد
جوشی به کلک پیکر افعی گزیدهای
هوش مصنوعی: ستارهها و آسمان درس عبرتی به ما میدهند، و این نکته را به ما یادآوری میکند که زنگ خطر به صدا درمیآید، درست مانند حالتی که فردی از نیش افعی زخمی شده باشد.
آسودگی سراغ ره عافیت نداشت
دستی زدم چو رنگ به دامان چیدهای
هوش مصنوعی: آرامش در زندگی به من نزدیک نشد، بنابراین دستی به دامن چیزی زدم که آن را شبیه رنگی زیبا به نظر میآید.
دارد محبت از دل بی مدعای من
نومیدیی به خون دو عالم تپیدهای
هوش مصنوعی: محبت من نسبت به تو از دل خالص و بدون درخواست کمک یا ادعایی نشأت میگیرد. این عشق به قدری عمیق و واقعی است که میتوان گفت در آن دمیدن، تمام درد و رنجهای جهانی وجود دارد.
امروز بی تو ریگ بیابان حسرتست
اشکم که داشت بوی دل آرمیدهای
هوش مصنوعی: امروز بدون تو، مانند ریگ خشک بیابان، حسرتی عمیق در دل دارم. اشکی که میریزم بوی یاد تو را میدهد، همچون دل آرامش یافتهای که در گذشته بود.
بازآ که دارم از نگه واپسین هنوز
ته جرعهای به شیشهٔ رنگ پریدهای
هوش مصنوعی: بیا برگرد، چون هنوز در نگاه آخرم مقدار کمی از چیزی که در دل دارم، در شیشهای رنگپریده باقی مانده است.
هر چند خاک من چو سحر باد برده است
دارم هنوز رنگ گریبان دریدهای
هوش مصنوعی: با اینکه خاک من را به مانند صبحی که باد میبرد، از دست دادهام، هنوز هم آثار درد و اندوه بر دلم باقی مانده است.
بیدل حضور خاتم ملک جمت بس است
پیشانی شکسته و دوش خمیدهای
هوش مصنوعی: حضور شخصیتی بزرگ و باعظمت، همچون خاتم سلطنت، برای کسی که با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم کرده و سرش به خاطر این مشکلات پایین است، کافی و دلگرمکننده است.

بیدل دهلوی