غزل شمارهٔ ۲۶۴۴
خشم را آیینه پرداز ترحم کردهای
در نقاب چین پیشانی تبسم کردهای
هر سر مویت زبان التفاتی دیگر است
بسکه شوخی در خموشی هم تکلم کردهای
تا عرق از چهرهات خورشید ریز عبرتست
چرخ را یک دشت نقش پای انجم کردهای
عقدههای غنچهٔ دل بیگلاب اشک نیست
می به ساغر کن کزین انگور در خم کردهای
گوهر از تسلیم شد ایمن ز موج انقلاب
ساحل جمعیتی گر دست و پا گم کردهای
بر حدیث مدعی کافسانهٔ دردسر است
گر تغافل کردهای بر خود ترحم کردهای
ای خیالت غرق سودای جهان مختصر
قطرهای را بردهای جاییکه قلزم کردهای
موج اقبال تو در گرد عدم پر میزند
قلزمی اما برون از خود تلاطم کردهای
بیتکلف گر همینست اعتبارات جهان
کم ز حیوانی اگر تقلید مردم کردهای
معرفت کز اصطلاح ما و من جوشیده است
غفلتست اما تو آگاهی توهّم کردهای
این زمان عرض کمالت فکر آب و نان بس است
آدمیت داشتی در کار گندم کردهای
بحر امکان شوخی موج سرابی بیش نیست
دست از آبش تا نمیشویی تیمم کردهای
بستهای بیدل اگر بر خود زبان مدعی
عقربی را میتوانم گفت بی دم کردهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خشم را آیینه پرداز ترحم کردهای
در نقاب چین پیشانی تبسم کردهای
هوش مصنوعی: خشم تو را به زیبایی و رحم تبدیل کرده است و در چهرهات، چینهای پیشانیات را به لبخند تغییر دادهای.
هر سر مویت زبان التفاتی دیگر است
بسکه شوخی در خموشی هم تکلم کردهای
هوش مصنوعی: هر یک از موهای سر تو، داستانی تازه و قصهای متفاوت دارد. این نشان از آن دارد که حتی در سکوت و آرامش وجودت، بازیگوشی و سخنگفتن نهفته است.
تا عرق از چهرهات خورشید ریز عبرتست
چرخ را یک دشت نقش پای انجم کردهای
هوش مصنوعی: وقتی که عرق از چهرهات برمیریزد، خورشید نتایج عبرتی را نشان میدهد و تو با پاهای خود در دشت، ردپایی از ستارهها به جای گذاشتهای.
عقدههای غنچهٔ دل بیگلاب اشک نیست
می به ساغر کن کزین انگور در خم کردهای
هوش مصنوعی: دل مانند غنچهایست که برای شکفتن به گلاب و زیبایی نیاز دارد؛ اما اگر اشک و غم وجود داشته باشد، نمیتواند باز شود. پس بگذار شراب را در جام بریزیم، زیرا تو با انگور در خم، این شراب را تهیه کردهای.
گوهر از تسلیم شد ایمن ز موج انقلاب
ساحل جمعیتی گر دست و پا گم کردهای
هوش مصنوعی: جواهر در برابر نوسانات و تغییرات جمعیت، از تسلیم شدن در امان است، حتی اگر تو در این میان سردرگم باشی.
بر حدیث مدعی کافسانهٔ دردسر است
گر تغافل کردهای بر خود ترحم کردهای
هوش مصنوعی: هنگامی که به حرفهای کسانی که شکایت میکنند توجه نکنیم، مشکلات و دردسرها کمتر به نظر میرسند. اگر خود را نادیده بگیریم و از دردها و مشکلات غافل شویم، در واقع به خودمان رحم کردهایم.
ای خیالت غرق سودای جهان مختصر
قطرهای را بردهای جاییکه قلزم کردهای
هوش مصنوعی: ای یاد تو غرق در آرزوهای دنیایی شدهای و آنقدر مشغول این خیال هستی که حتی قطرهای از حقیقت را به جایی بردهای که دریا را عظیم کردهای.
موج اقبال تو در گرد عدم پر میزند
قلزمی اما برون از خود تلاطم کردهای
هوش مصنوعی: بیداد خوشبختی تو در دامان وجود، مانند موجی سرکش در بینهایت در حال حرکت است، اما تو فراتر از خودت، دچار تلاطم و آشفتگی شدهای.
بیتکلف گر همینست اعتبارات جهان
کم ز حیوانی اگر تقلید مردم کردهای
هوش مصنوعی: اگر وضعیت واقعیات همینطور است و به خاطر حفظ ظاهر و اعتباری که در این دنیا داری، از سادگی و بیتکلفی دور شدهای، پس تفاوت زیادی با حیوانات نداری. این نشان میدهد که اگر فقط به تقلید از دیگران بپردازی و خودت نباشی، ارزش تو کمتر از یک حیوان خواهد بود.
معرفت کز اصطلاح ما و من جوشیده است
غفلتست اما تو آگاهی توهّم کردهای
هوش مصنوعی: آگاهی و شناختی که از مفهوم "ما" و "من" ناشی میشود، در واقع نوعی غفلت است؛ اما تو فکر میکنی که به حقیقت رسیدهای.
این زمان عرض کمالت فکر آب و نان بس است
آدمیت داشتی در کار گندم کردهای
هوش مصنوعی: این زمان به جای فکر کردن به چیزهای بزرگ و مهم، بهتر است به مسائل روزمره زندگی مانند تأمین نیازهای اولیه مثل آب و نان بپردازی. تو باید آدمیت و انسانیت خود را در کارهایی که انجام میدهی نشان دهی، و به جای آن که درگیر کارهایی بیفایده شوی، به کارهای سودمند و ضروری روی بیاوری.
بحر امکان شوخی موج سرابی بیش نیست
دست از آبش تا نمیشویی تیمم کردهای
هوش مصنوعی: امکان و امکانات زیاد مانند دریا هستند، اما اگر به آنها نزدیک نشوید و فقط به ظاهر آن نگاه کنید، تنها یک سراب به نظر میرسند. تو وقتی دستت را از آب آنها دور نگه داری، فقط به صورت نمادین از آنها بهرهمند میشوی.
بستهای بیدل اگر بر خود زبان مدعی
عقربی را میتوانم گفت بی دم کردهای
هوش مصنوعی: اگر در خودت حسی از غرور و ادعا داری، باید بدانی که این ادعا مانند عقربی بیدم است، چون به خودی خود توخالی و بیمحتواست.

بیدل دهلوی