غزل شمارهٔ ۲۶۳۹
کیسه پرداز خیال شادی و غم رفتهای
چون نفس چندانکه میآیی فراهم رفتهای
بیدماغی رخصت آگاهی خویشت نداد
کز چه محفل آمدی و از چه عالم رفتهای
خواه گردون جلوهگر شو خواه دریا موج زن
هر چه باشی تا نهادی چشم برهم رفتهای
با همه لاف من و ما رو نهفتی در کفن
دعویت بیپرده شد آخر که ملزم رفتهای
ای خیال آواره اکنون جای آرامت کجاست
از بهشت آخر تو هم با صلب آدم رفتهای
عیش و غم آن به که از تمییز آنکس بگذرد
تا بهشت آمد به یادت در جهنم رفتهای
آمدن فهم نشان تیر آفت بودن است
گر بدانی رفتهای در حصن محکم رفتهای
هیچکس در عرصهٔ وحشت گرو تاز تو نیست
تا عدم از عالم هستی به یکدم رفتهای
سعی جولان تو یک سیر گریبان بود و بس
چون خط پرگار هر جا رفتهای خم رفتهای
دوستان محمل به دوش اتفاق عبرتند
پیش و پس چون دست بر هم سوده با هم رفتهای
قطع راه زندگی بیدل نمیخواهد تلاش
بیقدم زین انجمن چون شمع کمکم رفتهای
غزل شمارهٔ ۲۶۳۸: یک تار موگر از سر دنیا گذشتهایغزل شمارهٔ ۲۶۴۰: گر بهگردون میکشی گردن و گر در سجدهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیسه پرداز خیال شادی و غم رفتهای
چون نفس چندانکه میآیی فراهم رفتهای
هوش مصنوعی: دل خیال شادی و غم را پر کردهاید و مانند نفس، هر زمان که میآیید، چیزهایتان را جمع کردهاید.
بیدماغی رخصت آگاهی خویشت نداد
کز چه محفل آمدی و از چه عالم رفتهای
هوش مصنوعی: خودآگاهی و بصیرت به تو اجازه نداده که بفهمی از کدام جمع و از کدام دنیا آمدهای و به کجا رسیدهای.
خواه گردون جلوهگر شو خواه دریا موج زن
هر چه باشی تا نهادی چشم برهم رفتهای
هوش مصنوعی: هر چه هستی، چه مانند آسمان جلوهمند باشی و چه مانند دریا پر از امواج، در هر صورت وقتی چشمانت را میبندی، در واقع خود را فراموش کردهای.
با همه لاف من و ما رو نهفتی در کفن
دعویت بیپرده شد آخر که ملزم رفتهای
هوش مصنوعی: با وجود تمام سخنان بزرگ من و ما، در نهایت موضوعی که پنهان بود در لباس مرگ بروز کرد و بیپرده مشخص شد که تو ملزم به رفتن شدهای.
ای خیال آواره اکنون جای آرامت کجاست
از بهشت آخر تو هم با صلب آدم رفتهای
هوش مصنوعی: ای خیال بیقرار، حالا کجاست آرامش تو؟ تو که از بهشت بیرون رفتهای، همراهی با آدم کاش به تو آرامش میداد.
عیش و غم آن به که از تمییز آنکس بگذرد
تا بهشت آمد به یادت در جهنم رفتهای
هوش مصنوعی: زندگی شادی و غم به این است که از تفاوت آدمها عبور کنی؛ زیرا وقتی بهشت را به یاد میآوری، نشان از این دارد که در جهنم هستی.
آمدن فهم نشان تیر آفت بودن است
گر بدانی رفتهای در حصن محکم رفتهای
هوش مصنوعی: وقتی فهم و دانایی به سراغت میآید، نشانه این است که درگیر مشکلات و چالشهای زندگی هستی. اگر این را درک کنی، به یک مکان امن و مطمئن پناه بردهای.
هیچکس در عرصهٔ وحشت گرو تاز تو نیست
تا عدم از عالم هستی به یکدم رفتهای
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیای پرخطر و ترسناک مانند تو نیست که بتواند به یک لحظه وجود را به سمت عدم و نیستی ببرد.
سعی جولان تو یک سیر گریبان بود و بس
چون خط پرگار هر جا رفتهای خم رفتهای
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش تو تنها در یک راستا بوده و بیشتر چیزی جز آن نبوده است. مثل خطی که با پرگار کشیده میشود، هر جا که رفتهای، فقط در یک منحنی حرکت کردهای.
دوستان محمل به دوش اتفاق عبرتند
پیش و پس چون دست بر هم سوده با هم رفتهای
هوش مصنوعی: دوستان همچون بارهایی هستند که بر دوش حوادث و سرنوشت قرار دارند، و در زندگی همواره در رفت و آمدند، مانند دستانی که به هم میرسند و با هم در سفرند.
قطع راه زندگی بیدل نمیخواهد تلاش
بیقدم زین انجمن چون شمع کمکم رفتهای
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف زندگی، نیازی به تلاشهای بیثمر نیست؛ چرا که مانند شمعی که به آرامی در حال ذوب شدن است، شما به تدریج از این جمع دور میشوید.
حاشیه ها
1398/10/16 15:01
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
خواه گردون جلوهگر شو خواه دریا موج زن
هر چه باشی تا نهادی چشم برهم رفتهای
یعنی هر چی باشی حالا اگر آسمان رو تسخیر کنی و یا دریایی متلاطم و بی کران باشی شک نکن آخرش کافیه چشمات رو روی هم بزاری اون وقت میری زیر خاک و انگار وجود نداشتی و با هیچ بودن برابری میکنی....آدم خیلی ضعیف و ناچیزه و این همه هم غرور داره و فکر میکنه کسیه واسه خودش...اما شاه باشی یا گدا کافیه مرگ بیاد تمامِ تو رو یکجا میبره و اثری از تو به جای نمیزاره...پس بهتره خدایی باشیم و هر کاری رو برای خدا انجام بدیم چون او محیی الموتی و ممیت الاحیا هستش....کاری که واسه خدا انجام بدیم ما رو به جاودانگی وصل میکنه

بیدل دهلوی