غزل شمارهٔ ۲۶۳۶
به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشستهای
که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکستهای
نبری ز خیال کسان حسد نکنی تخیل ظلم و کد
که ز دستهای دعای بد بهکمین تیغ دو دستهای
سر و برگ عشرت صد چمن به حضور غنچه نمیرسد
تو بهار رونق خلد شو ز همان دلیکه نخستهای
به حضور بارگه ادب ستم است دم زدن از طلب
تک و تازگرد نفس مبر به دریکه آینه بستهای
زگل تعلق این چمن بهکجاست لالهٔگوش من
چو سحر به دام و قفس متن نفسی و از همه رستهای
ز فضولی هوس بقا شدهای به عبرتی آشنا
مژهگر رسد به خم حیا چو خیال ز آینه جستهای
نه قوی است مجمع طاقتت نه حواس رابطه جرأتت
به کف تو وهم ازین چمن گل چیده داری و دستهای
نفس از کشاکش مدح و ذم چقدر برآردت از عدم
به تأمل از چه گره خوری که چو رشتهٔ بگسستهای
چه بلاست بیدل بیخبر که به ناله هرزه شدی سمر
همه راست درد شکست و تو که به بیدلی چه شکستهای
غزل شمارهٔ ۲۶۳۵: این چه طاووسی نازست که اندوختهای؟غزل شمارهٔ ۲۶۳۷: چون صبح دارم از چمنی رنگ جستهای
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشستهای
که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکستهای
هوش مصنوعی: در دنیای پر از جستجو و غبار، از چه دلی سرد و خسته نشستهای؟ چون در مقابل تو، دلی پاک و یکدست وجود دارد که حتی با وجود هزاران شکست و درد، همچنان استوار است.
نبری ز خیال کسان حسد نکنی تخیل ظلم و کد
که ز دستهای دعای بد بهکمین تیغ دو دستهای
هوش مصنوعی: از فکر و خیالات دیگران خود را دور نگهدار و حسد نبر. تو باید مراقب باشی که افکار منفی و بدخواهان نتوانند به تو آسیب برسانند. زندگی دارای دشواریها و خطرات است، پس باید از خودت به خوبی محافظت کنی.
سر و برگ عشرت صد چمن به حضور غنچه نمیرسد
تو بهار رونق خلد شو ز همان دلیکه نخستهای
هوش مصنوعی: در دنیا، زیبایی و لذتهای فراوان وجود دارد، اما هیچکس نمیتواند به شکوفایی واقعی و شادی عمیق دست یابد. تو باید از همان قلبی که هنوز شاداب نشده، به بهار و رونق زندگی نائل شوی.
به حضور بارگه ادب ستم است دم زدن از طلب
تک و تازگرد نفس مبر به دریکه آینه بستهای
هوش مصنوعی: در حضور مقام ادب، سخن گفتن درباره خواستهها و جاهطلبیها نادرست است. در این مکان، آرامش خود را حفظ کن و به دروازهای که برای خودت بستهای، بیتوجه باش.
زگل تعلق این چمن بهکجاست لالهٔگوش من
چو سحر به دام و قفس متن نفسی و از همه رستهای
هوش مصنوعی: این گل که در این چمن میروید، از کجا نشأت گرفته است؟ لاله گوش من، مانند صبح، در چنگ و قفس نفس گرفتار است، اما از همه چیز رهایی یافتهای.
ز فضولی هوس بقا شدهای به عبرتی آشنا
مژهگر رسد به خم حیا چو خیال ز آینه جستهای
هوش مصنوعی: به خاطر کنجکاوی دربارهٔ ماندگاری، به درسی از تجربهها آشنا شدهای. اگر چشمدریافت تو با احتیاط و وقار همراه شود، گویی که از آینه به تصویر خیال نگاه کردهای.
نه قوی است مجمع طاقتت نه حواس رابطه جرأتت
به کف تو وهم ازین چمن گل چیده داری و دستهای
هوش مصنوعی: نه تواناییات قوی است و نه حواستان به اندازهای است که جرات داشته باشید. همچنین در این باغ، گلهایی را چیدهاید و دستهای از آنها را با خود دارید.
نفس از کشاکش مدح و ذم چقدر برآردت از عدم
به تأمل از چه گره خوری که چو رشتهٔ بگسستهای
هوش مصنوعی: نفس تو از اینکه دیگران را ستایش میکنی یا نکوهش میکنی، چقدر به سختی و مشقت میافتد و تو را از وجود خود دور میکند. چه چیزهایی تو را به هم میریزد، در حالی که مانند رشتهای هستی که پاره شده است و دیگر نمیتوانی به هم پیوسته بمانی.
چه بلاست بیدل بیخبر که به ناله هرزه شدی سمر
همه راست درد شکست و تو که به بیدلی چه شکستهای
هوش مصنوعی: چه مصیبتی دارد بیدل بیخبر! در حالی که نالهاش بیفایده شده، همه دردها و رنجها واقعیاند، و تو که به خاطر بیخبریات چقدر آسیب دیدهای!
حاشیه ها
1395/09/28 23:11
محمد
اون همزه ها نباید جاشون رو به"ی"بدن؟

بیدل دهلوی