گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲۴

پری می ‌فشان ای تعلق بهانه
به دل چون نفس بسته‌ای آشیانه
درین عرصه زنهار مفراز گردن
که تیر بلا را نگردی نشانه
گر از ساز بسمل اثر برده باشی
تپش نیست در نبض دل بی‌ترانه
دل ما و داغی ز سودای عشقت
سر و سجده‌واری از آن آستانه
درین‌دشت جولان بی ‌مقصد ما
بجز شوق منزل ندارد بهانه
ازین بحر وارستن امکان ندارد
مجوبید بی‌خاک گشتن کرانه
مپرسید از انجام و آغاز زلفش
درازست سر رشتهٔ این فسانه
بهارست ای میکشان نشئه تازی
جنون دارد از بوی گل تازبانه
سرشک نیازم نم عجز سازم
چه سان ‌گردم از خاک کویت روانه
دل خسته آنگاه سودای زلفت
بنالم به ناسوری زخم شانه
به نومیدی‌ام خاک شد عرض جوهر
چو شمشیر در قبضهٔ موریانه
صدایی‌ست پیچیده بر ساز هستی
چه دارد به جز ناله زنجیر خانه
فسردیم و از خویش رفتیم بیدل
چو رنگ آتش ما ندارد ترانه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پری می ‌فشان ای تعلق بهانه
به دل چون نفس بسته‌ای آشیانه
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی را در زندگی بپاش و به خاطر وابستگی‌هایت دل را آزاد بگذار، زیرا احساس درونی‌ات مانند پرنده‌ای است که در قفسی گرفتار شده.
درین عرصه زنهار مفراز گردن
که تیر بلا را نگردی نشانه
هوش مصنوعی: در این محیط مراقب باش که خودت را در معرض خطر قرار ندهی، زیرا ممکن است به راحتی به هدف بلا و مشکلات تبدیل شوی.
گر از ساز بسمل اثر برده باشی
تپش نیست در نبض دل بی‌ترانه
هوش مصنوعی: اگر از نواختن ساز اثری گرفته باشی، در نبض دل بی‌صدا و بی‌احساس نخواهد بود.
دل ما و داغی ز سودای عشقت
سر و سجده‌واری از آن آستانه
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر عشق تو بسیار داغ و دلتنگ است و ما به خاطر عشق تو در آن آستانه سر فرو می‌آوریم و عبادت می‌کنیم.
درین‌دشت جولان بی ‌مقصد ما
بجز شوق منزل ندارد بهانه
هوش مصنوعی: در این دشت وسیع، ما بدون هدف مشخصی در حرکت هستیم و تنها دلیل ما برای ادامه، اشتیاق به رسیدن به خانه و آرامش است.
ازین بحر وارستن امکان ندارد
مجوبید بی‌خاک گشتن کرانه
هوش مصنوعی: از این دریا نمی‌توانید بی‌پناهی پیدا کنید، مگر اینکه به ساحل خاکی برسید.
مپرسید از انجام و آغاز زلفش
درازست سر رشتهٔ این فسانه
هوش مصنوعی: از شروع و پایان زلف او نپرس، چون این قصه به یک رشتهٔ بلند و پیچیده مرتبط است.
بهارست ای میکشان نشئه تازی
جنون دارد از بوی گل تازبانه
هوش مصنوعی: بهار است و ای میکده، نشئه‌ای جدید و دیوانه‌کننده از بوی گل‌های تازه در فضا پخش شده است.
سرشک نیازم نم عجز سازم
چه سان ‌گردم از خاک کویت روانه
هوش مصنوعی: به خاطر نیازم، اشک می‌ریزم و نمی‌دانم چگونه از خاک کوی تو دور شوم و بروم.
دل خسته آنگاه سودای زلفت
بنالم به ناسوری زخم شانه
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام را به یاد زلف‌های تو به درد و رنج می‌کشم، مانند کسی که زخم شانه‌اش درد می‌کند و درباره‌اش شکایت می‌کند.
به نومیدی‌ام خاک شد عرض جوهر
چو شمشیر در قبضهٔ موریانه
هوش مصنوعی: من در ناامیدی‌ام به اندازه‌ای پایین آمده‌ام که ارزش وجودم مانند جوهری است که زیر خاک دفن شده، همچون شمشیری که در دست یک موریانه قرار دارد و به هیچ درد نمی‌خورد.
صدایی‌ست پیچیده بر ساز هستی
چه دارد به جز ناله زنجیر خانه
هوش مصنوعی: صدایی به گوش می‌رسد که بر ساز زندگی نواخته شده است، اما جز ناله و فریاد درد، چیز دیگری ندارد.
فسردیم و از خویش رفتیم بیدل
چو رنگ آتش ما ندارد ترانه
هوش مصنوعی: در آتش سوزانده شدیم و از خود بی‌خبر گشتیم، همچون رنگ آتش که دیگر سرودی برای ما ندارد.