غزل شمارهٔ ۲۶۲۳
برآرد گَرَم آتش دل زبانه
شودگرد بال سمندر زمانه
گشایمگر از بیخودی شست آهی
کنم قبهٔ چرخ زنبور خانه
به صد لاف وارستگی صید خویشم
نبردهست پروازم از آشیانه
چراغ ادبگاه بزم خیالم
نمیبالد از آتش من زبانه
درین دشت خلقی زخود رفت اما
ندانست سر منزلی هست یا نه
فلک نقش نام که خواهد نشاندن
به این خاتم صد نگین در میانه
صدفوار تا یک گهر اشک داری
ازبن آسیاها مجو آب و دانه
دو روزیکزین ما و من مست نازی
به خواب عدم گفته باشی فسانه
کف پوچ مغزی مکن فکردریا
که هر جا تویی نیست غیر از کرانه
قیامت خرو شست بنیاد امکان
ازین ساز نیرنگ انسان ترانه
دمیدهست از آب منی مشت خاکی
به صد سخت جانی چو سنگ از مثانه
محال است پروازت از دام زلفش
اگر جمله تن بالگردی چو شانه
به پیریکشیدیم رنج جوانی
سحر میکند گل خمار شبانه
اگر گشت باغ است و گر سیر صحرا
روانیم از خود به چندین بها نه
غبار جسد چشم بند است بیدل
چو دیوارت افتاد صحراست خانه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برآرد گَرَم آتش دل زبانه
شودگرد بال سمندر زمانه
هوش مصنوعی: اگر آتش دل من شعلهور شود، رویدادی بزرگ و تأثیرگذار که شبیه به پرنده سمندر خواهد بود، در زمان حاضر شکل میگیرد.
گشایمگر از بیخودی شست آهی
کنم قبهٔ چرخ زنبور خانه
هوش مصنوعی: اگر از حالت بیخودیم رها شوم و فریاد بکشم، میتوانم سرنوشت کیهان را عوض کنم.
به صد لاف وارستگی صید خویشم
نبردهست پروازم از آشیانه
هوش مصنوعی: با وجود تمام حرفهایی که دربارهی آزادی و رهایی میزنم، همچنان نتوانستهام از جایی که هستم پرواز کنم و اوج بگیرم.
چراغ ادبگاه بزم خیالم
نمیبالد از آتش من زبانه
هوش مصنوعی: چراغ فرهنگ و زیبایی در ضیافت خیال من، از شعلهور شدن آتش درون من شکوفا نمیشود و نور نمیافروزد.
درین دشت خلقی زخود رفت اما
ندانست سر منزلی هست یا نه
هوش مصنوعی: در این بیابان، افرادی به سمت مقصدی حرکت کردند، ولی ندانستند که آیا آنجا منزلگاهی برایشان وجود دارد یا نه.
فلک نقش نام که خواهد نشاندن
به این خاتم صد نگین در میانه
هوش مصنوعی: آسمان نامی را که بخواهد بر این انگشتر نشان دهد، صد نگین را در وسط آن قرار میدهد.
صدفوار تا یک گهر اشک داری
ازبن آسیاها مجو آب و دانه
هوش مصنوعی: هرگاه که در دل خود حتی یک مروارید اشک داری، از درون آسیابها به دنبال آب و دانه نرو.
دو روزیکزین ما و من مست نازی
به خواب عدم گفته باشی فسانه
هوش مصنوعی: دو روزی که ما و تو در خواب عدم غرق هستیم، داستانی از زیبایی و ناز را به زبان آوردهای.
کف پوچ مغزی مکن فکردریا
که هر جا تویی نیست غیر از کرانه
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نباش و در مورد چیزهای بیارزش فکر نکن، زیرا هر کجا که تو باشی، جز ساحل چیزی دیگر وجود ندارد.
قیامت خرو شست بنیاد امکان
ازین ساز نیرنگ انسان ترانه
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دنیا با صدای شامه و سر و صدا تغییر خواهد کرد و بنیاد آن از هرگونه نیرنگ و فریب انسانها خالی خواهد شد.
دمیدهست از آب منی مشت خاکی
به صد سخت جانی چو سنگ از مثانه
هوش مصنوعی: از آب منی، ذرات خاکی به وجود آمده که با وجود سختی و استقامت، مانند سنگ، با زندگی و پایداری ادامه میدهند.
محال است پروازت از دام زلفش
اگر جمله تن بالگردی چو شانه
هوش مصنوعی: امکان ندارد که از دام زلف او بگریزی، حتی اگر تمام بدن تو مانند پرندگان باشد و تلاش کنی پرواز کنی.
به پیریکشیدیم رنج جوانی
سحر میکند گل خمار شبانه
هوش مصنوعی: ما با درد و رنج جوانیمان دست و پنجه نرم میکنیم، اما سحرگاهان، تمام آن بیخوابی و خستگی را با زیبایی گلها فراموش میکنیم.
اگر گشت باغ است و گر سیر صحرا
روانیم از خود به چندین بها نه
هوش مصنوعی: اگر در باغ هستیم یا در دل صحرا، ما از خودمان جدا نمیشویم و به دنبال قیمت و ارزشهای نادرست نمیرویم.
غبار جسد چشم بند است بیدل
چو دیوارت افتاد صحراست خانه
هوش مصنوعی: غبار بدن مانند پردهای است که چشمان ما را میبندد. بیدل، وقتی دیواری برگرد خانهاش بیفتد، میماند که دیگر در این فضا هیچ چیز نمیتواند او را محدود کند و همچون صحرا آزاد است.
حاشیه ها
1399/09/23 19:11
صدفوار تا یک گهر اشک داری
ازین آسیاها مجو آب و دانه
حضرت بیدل

بیدل دهلوی