گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲۲

وهم شهرت بهانه‌ایم همه
همه ماییم و مانه‌ایم همه
من و ما راست ناید از من و ما
ساز او را ترانه‌ایم همه
عشق‌ اینجا محیط بیرنگی‌ست
ششجهت در میانه‌ایم همه
هر دو عالم غریق اوهام است
قلزم بیکرانه‌ایم همه
شیشهٔ ساعت خیال خودیم
خاک بیز زمانه‌ایم همه
جهد داریم تا به خویش رسیم
تیر خود را نشانه‌ایم همه
چون‌نفس می‌پریم و می‌نالیم
بسکه بی‌آشیانه‌ایم همه
برکسی راز ما نشد روشن
آتش بی‌زبانه‌ایم همه
قاصد لنگ نیست غیرت شمع
نامه بر سر روانه‌ایم همه
مفت‌ما هر چه بشنویم از هم
بی‌تکلف فسانه‌ایم همه
سینه‌چاکی‌ست موشکافی‌ نیست
هر چه باشیم شانه‌ایم همه
دل خود می‌خوربم تا نفس است
عالم دام و دانه‌ایم همه
بیدل از دل برون مقامی نیست
دشت و در تاز خانه‌ایم همه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهم شهرت بهانه‌ایم همه
همه ماییم و مانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما همه به‌نوعی تحت تأثیر شهرت و نام‌آوری هستیم، اما در واقع همه ما یکسان هستیم و هیچ فرقی بین ما نیست.
من و ما راست ناید از من و ما
ساز او را ترانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: من و ما از هم جدا نیستیم و در واقع ما از نغمه‌ها و موزیک‌های او هستیم.
عشق‌ اینجا محیط بیرنگی‌ست
ششجهت در میانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: عشق در اینجا فضایی بی‌رنگ و شفاف است و ما در وسط آن، در تمامی جهات قرار داریم.
هر دو عالم غریق اوهام است
قلزم بیکرانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: همه ما در دنیای خیالات و تصورات غرق شده‌ایم و به نوعی در دریای وسیعی از افکار و تخیلات غوطه ور هستیم.
شیشهٔ ساعت خیال خودیم
خاک بیز زمانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما مانند شیشهٔ ساعتی هستیم که در آن خیال و افکار خود را می‌نگریم و در واقع گویای این هستیم که در دنیای مادی و بی‌رحم زمان، تنها گرد و غبار و نشانه‌ای از آن به جا مانده است.
جهد داریم تا به خویش رسیم
تیر خود را نشانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما تلاش می‌کنیم تا به خودمان برسیم و در این مسیر، هدف خود را مشخص کرده‌ایم.
چون‌نفس می‌پریم و می‌نالیم
بسکه بی‌آشیانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما به خاطر تنهایی‌امان و بی‌سرپناهی‌امان، در حسرت و ناراحتی به سر می‌بریم.
برکسی راز ما نشد روشن
آتش بی‌زبانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از رازهای ما باخبر نشده است، ما همچون آتش بدون شعله‌ایم.
قاصد لنگ نیست غیرت شمع
نامه بر سر روانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: پیام‌رسان لنگ نیست، بلکه غیرت شمع است که نامه را به دوش خود می‌برد و ما همه با هم روانه‌ایم.
مفت‌ما هر چه بشنویم از هم
بی‌تکلف فسانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما هر چه را به طور بی‌تعارف از یکدیگر بشنویم، همه‌اش داستان و افسانه است.
سینه‌چاکی‌ست موشکافی‌ نیست
هر چه باشیم شانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: ما فقط نگران خود نیستیم و در حقیقت، ممکن است هر کدام از ما بخشی از کلیت باشیم. هر چیزی که انجام دهیم، در نهایت به هم مرتبط است و نشان‌دهندهٔ وجود مشترک ماست.
دل خود می‌خوربم تا نفس است
عالم دام و دانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ام، در دل خود غم‌ها و دردها را تحمل می‌کنم، زیرا در این جهان، ما همه در دام و تله‌ای از رنج و مشکلات گرفتار آمده‌ایم.
بیدل از دل برون مقامی نیست
دشت و در تاز خانه‌ایم همه
هوش مصنوعی: دل انسان به جایی نمی‌رسد که دور از محبت و احساس باشد، ما همه در دنیای خالی و بی‌احساسی زندگی می‌کنیم.