گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲۱

نیست خاموشی به ‌کار شمع محفل جزگره
داغ شد آهی‌که نپسندید بر دل جز گره
از جنون بر خویش راه عافیت هموارکن
وانمی‌سازد تپش از بال بسمل جز گره
خامهٔ صدقیم آهنگ صریر ما حق است
بر زبان ما نیابی حرف باطل جز گره
بیقرارانیم حرف عافیت از ما مپرس
موج ما را نیست بر لب نام ساحل جزگره
چون نفس از عاجزی تار نظر هم نارساست
هیچ نتوان یافتن از دیده تا دل جزگره
گر سر ما شد جدا ازتن چه جای شکوه است
وا نکرد از رشتهٔ ما تیغ قاتل جز گره
وحشت ما گر مقام الفتی دارد دلت
ناله را در کوچهٔ نی نیست منزل جز گره
دل به صد دامن تعلق پای ما پیچیده است
رشته‌ایم و در ره ما نیست حایل جز گره
هر چه باشد وضع جمعیت غنیمت گیر و بس
گر شعوری داری از هر رشته نگسل جز گره
فرصتی کو تا به ضبط‌ خود نفس گیرد نفس
رشتهٔ‌ کوتاه ما را نیست مشکل جز گره
ای خوشا نومیدی تدبیر فتح الباب من
تا شدم ناخن ندارم در مقابل جز گره
تا نفس باقیست‌ کلفت بایدم اندوختن
بر ندارد رشتهٔ تسبیح بیدل جز گره

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست خاموشی به ‌کار شمع محفل جزگره
داغ شد آهی‌که نپسندید بر دل جز گره
هوش مصنوعی: شمع در محفل نمی‌تواند بی‌صدا و بی‌اثر باشد، بلکه در کنار گرما و نورش، حسرتی در دل دارد که باعث می‌شود صدا و آهی از او برآید.
از جنون بر خویش راه عافیت هموارکن
وانمی‌سازد تپش از بال بسمل جز گره
هوش مصنوعی: جوانی خود را با دیوانگی و احساسات شدید پر کرده‌ای و اکنون باید راهی برای آرامش پیدا کنی. اما در واقع، هیچ چیزی نمی‌تواند از درد و ضربان قلبی که به خاطر عشق و جدایی تجربه می‌کنی بکاهد.
خامهٔ صدقیم آهنگ صریر ما حق است
بر زبان ما نیابی حرف باطل جز گره
هوش مصنوعی: قلم راستگویی من، نغمهٔ صدای ما حقیقت است؛ بر زبان ما حرف باطل نمی‌شنوی، جز اینکه به هم گره خورده باشد.
بیقرارانیم حرف عافیت از ما مپرس
موج ما را نیست بر لب نام ساحل جزگره
هوش مصنوعی: ما در جستجوی آرامش هستیم، ولی بهتر است از ما درباره‌ی زندگی بی‌دغدغه نپرسید. ما همچون موجی هستیم که دریا را در کنار ساحل نمی‌شناسد، فقط به گذشته و گره‌هایی که داریم فکر می‌کنیم.
چون نفس از عاجزی تار نظر هم نارساست
هیچ نتوان یافتن از دیده تا دل جزگره
هوش مصنوعی: زمانی که نفس انسان در ضعف و ناتوانی قرار دارد، حتی نگاه او نیز نمی‌تواند به خوبی احساسات و افکارش را منتقل کند. هیچ راهی برای درک احساسات از طریق چشم وجود ندارد، جز اینکه گرهی در دل وجود داشته باشد.
گر سر ما شد جدا ازتن چه جای شکوه است
وا نکرد از رشتهٔ ما تیغ قاتل جز گره
هوش مصنوعی: اگر سر ما از بدن جدا شود، چه جایی برای شکایت وجود دارد؟ زیرا جز گرهی که تیغ قاتل از ما ایجاد کرده، چیزی باقی نمی‌ماند.
وحشت ما گر مقام الفتی دارد دلت
ناله را در کوچهٔ نی نیست منزل جز گره
هوش مصنوعی: اگر ترس و اضطراب ما به عشق مربوط باشد، دلت دیگر جایی برای ناله و گریه ندارد. در کوچه نی، نمی‌توان مکان ثابتی پیدا کرد، جز در جاهایی که تا حدی به هم گره خورده‌اند.
دل به صد دامن تعلق پای ما پیچیده است
رشته‌ایم و در ره ما نیست حایل جز گره
هوش مصنوعی: دل ما به چیزهای زیادی وابسته شده و احساساتی درگیر کرده که مانند یک طناب پیچیده به دور پای ما هستند. در این مسیر چیزی نمی‌تواند مانع ما شود جز همین گره‌ها و وابستگی‌ها.
هر چه باشد وضع جمعیت غنیمت گیر و بس
گر شعوری داری از هر رشته نگسل جز گره
هوش مصنوعی: هر چه به دور و اطراف ما می‌گذرد، فرصتی ارزشمند است. اگر آگاهی و درک درستی داشته باشی، بهتر است که از هر چیزی جدا نشوی و پیوندها را محکم نگه‌داری.
فرصتی کو تا به ضبط‌ خود نفس گیرد نفس
رشتهٔ‌ کوتاه ما را نیست مشکل جز گره
هوش مصنوعی: فرصتی پیدا نمی‌شود که نفس ما به خود بیاید، این دشواری تنها به خاطر گرهی است که در رشتهٔ کوتاه زندگی‌مان وجود دارد.
ای خوشا نومیدی تدبیر فتح الباب من
تا شدم ناخن ندارم در مقابل جز گره
هوش مصنوعی: این بیت به احساس ناامیدی و بی‌چاره‌گی اشاره دارد. شاعر می‌گوید که از تلاش و تدبیر خود برای باز کردن در به نتیجه نرسیده و حالا به نقطه‌ای رسیده که حتی نمی‌تواند در برابر موانع کوچک هم مقاومت کند. او به وضوح احساس می‌کند که جایی برای امیدواری باقی نمانده و مشکلات به قدری بزرگ و وحشتناک شده‌اند که هیچ راهی برای مقابله با آن‌ها ندارد.
تا نفس باقیست‌ کلفت بایدم اندوختن
بر ندارد رشتهٔ تسبیح بیدل جز گره
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در وجودم جاری است، باید به جمع‌آوری دستاوردها و تجربه‌ها ادامه دهم. تنها کسی که در دورهای زندگی دچار مشکل نمی‌شود، کسی است که توانسته باشد به خوبی این پیچیدگی‌ها را حل کند.