غزل شمارهٔ ۲۶۲۰
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره
دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره
از امل محملکش صدکاروان نومیدیام
سبحه درگردن نمیبندد حمایل جزگره
از تعلق، حاصل آزادگان خونخوردن است
سروکم آرد بهبار از پای درگل جزگره
از فسون عافیت بر خود در کوشش مبند
رشتهٔ راهت نمیبیند ز منزل جزگره
از حیا بر روی خود درهای نعمت بستهای
بیزبانی نفکند در کار سایل جز گره
غافل از تردستی مطرب درین محفل مباش
زخمه جز ناخن ندارد درکف و دل جزگره
همتی ای شعلهخویان! کاین سپند بینوا
تحفهای دیگر ندارد نذر محفل جزگره
یک دل تنگ است عالم بیحصول مدعا
تابود در پرده لیلی نیست محمل جزگره
بر اسیران دل از فقر و غنا افسون مخوان
نیست در چشم گهر دریا و ساحل جز گره
صاف طبعان بیدل از هستیکدورت میکشند
از نفس آیینهها را نیست در دل جزگره
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره
دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره
هوش مصنوعی: در این دشت، غنچه دل چیزی بیشتر از گره دانه ما ندارد؛ مانند اینکه وقتی گوهر نیست، هیچ نتیجهای جز گره به دست نمیآید.
از امل محملکش صدکاروان نومیدیام
سبحه درگردن نمیبندد حمایل جزگره
هوش مصنوعی: من در میان صد کاروان ناامیدی، قدم میزنم و قلبم از بار غم سنگین شده است. به همین دلیل، هیچ چیز نمیتواند به من امید بدهد و تنها چیزی که دارم، گرهای از مشکلاتم است.
از تعلق، حاصل آزادگان خونخوردن است
سروکم آرد بهبار از پای درگل جزگره
هوش مصنوعی: آزادگان با تحمل سختیها و دردها به رشد و بالندگی میرسند، مثل درخت سروی که از ریشههایش قویتر میشود و به بار مینشیند، هرچند که در گل و سختی باشد.
از فسون عافیت بر خود در کوشش مبند
رشتهٔ راهت نمیبیند ز منزل جزگره
هوش مصنوعی: به خودت نچسب که در آرامش و آسایش باقی بمانی، چون در مسیر زندگی، نمیتوانی جز ترس و مشکلات چیزی ببینی.
از حیا بر روی خود درهای نعمت بستهای
بیزبانی نفکند در کار سایل جز گره
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، بر روی خود، درهای نعمت را بستهای و به دلیل ناتوانی در بیان، در کار درخواستکنندگان جز گره و مشکلاتی ایجاد نمیکنی.
غافل از تردستی مطرب درین محفل مباش
زخمه جز ناخن ندارد درکف و دل جزگره
هوش مصنوعی: در این جمع به مهارت و هنر نوازنده توجه کن، زیرا نوازندگی او فقط به انگشتانش محدود نیست و دل نوازنده هم به نوعی درگیر و گرفته است.
همتی ای شعلهخویان! کاین سپند بینوا
تحفهای دیگر ندارد نذر محفل جزگره
هوش مصنوعی: ای کسانی که همچون شعلههای آتش با هیجان و عزم راسخ هستید! بدانید که این آتش بینوا هیچ هدیهای برای شما جز این گره و پیوند در جمع محفل ندارد.
یک دل تنگ است عالم بیحصول مدعا
تابود در پرده لیلی نیست محمل جزگره
هوش مصنوعی: دل تنگ و ناراحت انسان در جهانی است که هیچ چیزی برای نشان دادن آرزوهایش ندارد. در این دنیا، مانند لیلی که در پرده پنهان است، هیچ وسیلهای برای انتقال احساسات و خواستهها وجود ندارد.
بر اسیران دل از فقر و غنا افسون مخوان
نیست در چشم گهر دریا و ساحل جز گره
هوش مصنوعی: به افرادی که از نظر مالی کمبرخوردار یا ثروتمند هستند، فریبی نزنید. در نظر داشته باشید که در دریای عمیق، چه دریا باشد و چه ساحل، هیچ چیزی جز اتصال و پیوند وجود ندارد.
صاف طبعان بیدل از هستیکدورت میکشند
از نفس آیینهها را نیست در دل جزگره
هوش مصنوعی: افراد حساس و باصفا از ناخالصیهای زندگی دوری میجویند. در درون آنها تنها گرههایی وجود دارد و هیچ چیز دیگری در دلشان نیست.

بیدل دهلوی