غزل شمارهٔ ۲۶۱۹
هزار نغمه بهساز شکست ماستگره
به موی کاسهٔ چینی دل صداست گره
ز موج باز نشد عقدهٔ دلگرداب
بهکار ما همه دم ناخن آزماست گره
بهکوشش ازسرمقصدگذشتن آسان نیست
چو جاده رشتهٔ ما را در انتهاستگره
ز خبثگریهام ای غافلان نفس دزدید
به برشگال دم اسب را رواست گره
قناعتم نکشد خجلت زبان طلب
ز فرق تا قدمم یکگهر حیاست گره
به وادییکه پر افشانده استکلفت من
زگرد بادیه پیشانی هواست گره
چو تار سبحه در این دامگاه حیرانی
فلک بهکار من افکند هرکجاست گره
ز خویش مگذر و کوتاه کن ره اوهام
به تار جادهٔ این دشت نقش پاست گره
که غنچهگشت که آغوش گل نکرد ایجاد
به صبر کوش که اینجا گرهگشاست گره
تعلق من و ما سهل نشمری بیدل
تاملی که به تار نفس چهاست گره
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزار نغمه بهساز شکست ماستگره
به موی کاسهٔ چینی دل صداست گره
هوش مصنوعی: هزار نغمهی زیبا در دل ما وجود دارد که مانند گرهای در موهای پیچیده، در دل ما صدا میزند. این گره نشاندهندهای از زیبایی و دشواریهای درون ماست.
ز موج باز نشد عقدهٔ دلگرداب
بهکار ما همه دم ناخن آزماست گره
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دل آدمی همچنان تحت تاثیر پیچیدگیها و مشکلاتش قرار دارد و هر بار که تلاش میکند تا آن را حل کند، به نوعی با چالشهای جدیدی مواجه میشود. در واقع، آدمی همیشه در حال آزمایش و کشف بینشهای جدید در مورد احساسات و مسائلش است.
بهکوشش ازسرمقصدگذشتن آسان نیست
چو جاده رشتهٔ ما را در انتهاستگره
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف آسان نیست، زیرا در انتهای مسیر ممکن است موانع و دشواریهایی وجود داشته باشد که حرکت را سخت میکند.
ز خبثگریهام ای غافلان نفس دزدید
به برشگال دم اسب را رواست گره
هوش مصنوعی: از بدی دلی که دارم، ای بیخبران، نفس مرا دزدیدهاید؛ در این حال، چه اشکالی دارد که دم اسب را به گردن او بیندازم؟
قناعتم نکشد خجلت زبان طلب
ز فرق تا قدمم یکگهر حیاست گره
هوش مصنوعی: من هیچگاه راضی نخواهم شد و در خواستن معذور نمیمانم، زیرا تا زمانی که قدمهایم یک گوهر حیا را در خود دارند، شرم و حیا بر زبانم حاکم خواهد بود.
به وادییکه پر افشانده استکلفت من
زگرد بادیه پیشانی هواست گره
هوش مصنوعی: به دشت و صحرا که بادها زُبَدش کردهاند، پیشانی این فضا به گرهای در آمده است.
چو تار سبحه در این دامگاه حیرانی
فلک بهکار من افکند هرکجاست گره
هوش مصنوعی: همچون دانههای تسبیح در این دنیا، که پر از گیجی و ناباوری است، سرنوشت من در هر کجا که برود، به نوعی به دام افتاده است و هر جا که برود، گرهای در کار من ایجاد میکند.
ز خویش مگذر و کوتاه کن ره اوهام
به تار جادهٔ این دشت نقش پاست گره
هوش مصنوعی: از خودت دور نشو و راه خیالات را کوتاه کن، زیرا در تاریکی این دشت، نشانهای از حقیقت وجود دارد.
که غنچهگشت که آغوش گل نکرد ایجاد
به صبر کوش که اینجا گرهگشاست گره
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی مانند غنچه در انتظار گل نمانده و با صبر و حوصله تلاش میکند. در اینجا به او یادآوری میشود که گرههای زندگی در این مکان باز خواهند شد و آرامش و صبر میتواند راهگشا باشد.
تعلق من و ما سهل نشمری بیدل
تاملی که به تار نفس چهاست گره
هوش مصنوعی: پیوند و وابستگی من و ما را آسان نپندار بیدل، چون اگر عمیق به آن فکر کنی، میبینی که این ارتباط به تارهای نفس و جان آدمی گره خورده است.

بیدل دهلوی