گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۷

ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده
بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده
زمینگیر‌ی چه امکانست باشد مانع جهدم
به رنگ سایه‌ام من هم جهان پیمای خوابیده
اگر آسودگی می‌خواهی از طاقت تبرّا کن
طریق عافیت در پیش دارد پای خوابیده
جهان بیخودی یکرنگ دارد جهل و دانش را
تفاوت نیست در بنیاد نابینای خوابیده
عدم تعطیل جوش هستی مطلق نمی‌گردد
نفس چون نبض بیدار است د‌ر اعضای خوابیده
چنان در خود فرو رفتم به یاد چشم مخموری
که جوشد از غبارم ناز مژگانهای خوابیده
ز غفلت چند خو‌اهی زندگی را منفعل ‌کردن
که غیر از مرگ رو‌شن نیست جز سیمای خوابیده
دل آرام چون بر خاک زد بنیاد هستی را
نفس پامال شد زین صورت دیبای خوابیده
نماند از قامت خم‌گشته در ما رنگ امیدی
تنک‌کردیم برگ عیش ازین صحرای خوابیده
زحرف و صوت مردم بوی تحقیقی نمی‌آید
به هذیان‌کن قناعت از لب‌گویای خوابیده
ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم
به رنگ جاده منزل‌ کرده‌ام در پای خوابیده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده
بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده
هوش مصنوعی: در این عالم پر از غبار و دودی که خوابیده است، جز خواب کردن مژگان، راهی برای بیداری یا رهایی نمی‌بینم.
زمینگیر‌ی چه امکانست باشد مانع جهدم
به رنگ سایه‌ام من هم جهان پیمای خوابیده
هوش مصنوعی: ممکن است انسان در زندگی گاهی با موانعی روبرو شود که مانع تلاش و پیشرفت او شود، اما من مانند کسی هستم که در خواب است و امیدوارم با حرکت در جهان، بر این موانع غلبه کنم.
اگر آسودگی می‌خواهی از طاقت تبرّا کن
طریق عافیت در پیش دارد پای خوابیده
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش هستی، از سختی‌ها و مصائب دوری کن؛ زیرا راه راحتی و آسایش در دست توست و فقط کافی‌ست که از خواب غفلت بیدار شوی.
جهان بیخودی یکرنگ دارد جهل و دانش را
تفاوت نیست در بنیاد نابینای خوابیده
هوش مصنوعی: دنیا از نظر ظاهری یکسان و بی‌تفاوت به نظر می‌رسد و در اصل، هیچ تفاوتی بین جهل و دانش وجود ندارد؛ زیرا افرادی که در خواب غفلت به سر می‌برند، حتی نمی‌توانند حقیقت را ببینند.
عدم تعطیل جوش هستی مطلق نمی‌گردد
نفس چون نبض بیدار است د‌ر اعضای خوابیده
هوش مصنوعی: هرگز جوش و خروش هستی متوقف نمی‌شود، چون نفس زندگی در میان اعضای خوابیده مانند نبضی بیدار و زنده است.
چنان در خود فرو رفتم به یاد چشم مخموری
که جوشد از غبارم ناز مژگانهای خوابیده
هوش مصنوعی: به قدری در افکار و خواب‌های خود غرق شدم که یاد چشمان زیبا و مست‌کننده‌ام افتادم، چشمانی که از غبار و آلودگی درونم می‌تکاند و مانند گلبرگ‌های خواب‌آلود زیباست.
ز غفلت چند خو‌اهی زندگی را منفعل ‌کردن
که غیر از مرگ رو‌شن نیست جز سیمای خوابیده
هوش مصنوعی: از روی سهل‌انگاری، نمی‌توان زندگی را بی‌تحرک و بی‌جنبش نگه داشت. جز مرگ، چیزی غیر از یک خواب خاموش و بی‌خبر وجود ندارد.
دل آرام چون بر خاک زد بنیاد هستی را
نفس پامال شد زین صورت دیبای خوابیده
هوش مصنوعی: دل وقتی بر زمین قرار گرفت و پی‌ریزی وجود را احساس کرد، زندگی تحت تاثیر قرار گرفت و به نوعی دستخوش تغییر شد، به مانند پارچه‌ای که بر روی زمین افتاده است.
نماند از قامت خم‌گشته در ما رنگ امیدی
تنک‌کردیم برگ عیش ازین صحرای خوابیده
هوش مصنوعی: از حالت خمیده ما دیگر نشانی از امید باقی نمانده است، و بنابراین، از این دشت خاموش لذت را کم کرده‌ایم.
زحرف و صوت مردم بوی تحقیقی نمی‌آید
به هذیان‌کن قناعت از لب‌گویای خوابیده
هوش مصنوعی: از سخن و صداهای مردم، بوی واقعیت و حقیقت به مشام نمی‌رسد. بنابراین بهتر است به گوینده‌ای که در خواب است قناعت کنی تا به ناگفته‌ها و بی‌معنی‌ها.
ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم
به رنگ جاده منزل‌ کرده‌ام در پای خوابیده
هوش مصنوعی: من از شیرینی عشق و شوقی که در درونم دارم، تا ابد نمی‌توانم خود را ر‌ها کنم. در این مسیر، مانند جاده‌ای که به خانه‌ام می‌رسد، بر روی خواب و رویاهایم استراحت کرده‌ام.