گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۵

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده
جهانی را خیال از جیب یکدیگر برآورده
هوس آیینهٔ عشق است اگر کوشش رسا افتد
سحاب از دامن آلوده چشم تر برآورده
درین‌گلشن ندارد غنچه تاگل آنقدر فرصت
فلک صد شیشه را در یک نفس ساغر برآورده
حلاوت آرزو داری در مشق خموشی زن
گره گردیدن از آغوش نی‌، شکر برآورده
به دامن پا کشیدی عیش آزادی غنیمت دان
ازین دریا چه کشتی‌ها که بی‌لنگر برآورده
ز رفتارت بساط این چمن رنگینیی دارد
که تا نقش قدم روشن شودگل سربرآورده
صدف در بحر هنگام شکر پردازی لعلت
فراهم‌کرده موج خجلت وگوهر برآورده
فریب موج سیرابی مخور از چشمهٔ احسان
طمع زین آب خلقی را به خشکی تر برآورده
به رنگ خامهٔ تصویر سامان چه نیرنگم
که هر مویم سری از عالم دیگر برآورده
ز اوج عالم عنقا مگر یابی سراغ من
که پروازم از این نه آشیان برتر برآورده
مگر از بیخودی راه امیدی واکنی ورنه
شعور آب و گل بر روی خلقی در برآورده
سپهر مجمری تا گرمی سامان ‌کند بیدل
دلم را کرده داغ حسرت و اخگر برآورده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده
جهانی را خیال از جیب یکدیگر برآورده
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم فکر کنی که همین روزها و شب‌ها به صورت تصادفی از هم جدا شده‌اند. در واقع، جهانی که می‌بینی نتیجه‌ی افکار و خیالات یکدیگر است.
هوس آیینهٔ عشق است اگر کوشش رسا افتد
سحاب از دامن آلوده چشم تر برآورده
هوش مصنوعی: اگر انسانی به عشق حقیقی دست یابد و تلاشی کامل و درست انجام دهد، می‌تواند از دل تاریکی‌ها و مشکلات، زیبایی و روشنی را بیرون بکشد. در این فرایند، محبت و خواسته‌های دل به مانند آینه‌ای از عشق نمایان می‌شود و غم‌ها مانند ابرهایی که باران می‌بارند، به تدریج از بین می‌روند.
درین‌گلشن ندارد غنچه تاگل آنقدر فرصت
فلک صد شیشه را در یک نفس ساغر برآورده
هوش مصنوعی: در این باغ، هیچ غنچه‌ای وجود ندارد که به اندازه یک گل فرصت داشته باشد؛ زیرا زمان به قدری کوتاه است که می‌تواند در یک نفس، صد شیشه را پر کند.
حلاوت آرزو داری در مشق خموشی زن
گره گردیدن از آغوش نی‌، شکر برآورده
هوش مصنوعی: اگر آرزویی شیرین داری، در سکوت و آرامش به آن فکر کن. در آغوش نی، مانند گره‌هایی که محکم شده‌اند، شکرگزاری کن.
به دامن پا کشیدی عیش آزادی غنیمت دان
ازین دریا چه کشتی‌ها که بی‌لنگر برآورده
هوش مصنوعی: به آزادی و خوشگذرانی که در دسترس است، بها بده و از این فرصت بهره‌برداری کن؛ زیرا در این دریا، چه کشتی‌های زیادی وجود دارند که بدون لنگر توانسته‌اند به ساحل برسند.
ز رفتارت بساط این چمن رنگینیی دارد
که تا نقش قدم روشن شودگل سربرآورده
هوش مصنوعی: از کردار و رفتارت، این باغ رنگینی به وجود آمده که وقتی رد پای تو روشن شود، گل‌ها سر از خاک برمی‌آورند.
صدف در بحر هنگام شکر پردازی لعلت
فراهم‌کرده موج خجلت وگوهر برآورده
هوش مصنوعی: صدف در دریا زمانی که مشغول ستایش و شکرگزاری است، لؤلؤی خود را به نمایش می‌گذارد، اما موج دریا باعث شرمندگی و خجالت او می‌شود و جواهرش را بیرون می‌آورد.
فریب موج سیرابی مخور از چشمهٔ احسان
طمع زین آب خلقی را به خشکی تر برآورده
هوش مصنوعی: به خودت فریب نده و فریب خوشی‌های زودگذر زندگی را نخور. از چشمه‌ی نیکی و محبت دیگران طمع نکن، چرا که این منابع همیشه در دسترس نیستند و ممکن است در شرایط سختی قرار بگیری.
به رنگ خامهٔ تصویر سامان چه نیرنگم
که هر مویم سری از عالم دیگر برآورده
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و ظرافتی که در تصویر خود به تصویر کشیده اشاره می‌کند. او می‌گوید که هر یک از موهایش، نمایانگر وجود و داستانی از دنیای دیگر است و این نشان‌دهنده‌ی عمق و زیبایی پنهان در آن‌هاست. به نوعی، شاعر در تلاش است تا با استفاده از هنر خود، دنیایی فراتر از خود را به نمایش بگذارد.
ز اوج عالم عنقا مگر یابی سراغ من
که پروازم از این نه آشیان برتر برآورده
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی از بلندی‌های عالم، نشانی از من پیدا کنی؟ من پرواز کرده‌ام و از این لانه به جایگاهی بالاتر رفته‌ام.
مگر از بیخودی راه امیدی واکنی ورنه
شعور آب و گل بر روی خلقی در برآورده
هوش مصنوعی: اگر از درجه بی‌خودی و نادانی خارج نشوی و نتوانی راهی به سوی امید پیدا کنی، هیچ راهی برای آگاهی و فهم از زیبایی‌های زندگی و دنیای اطراف وجود نخواهد داشت.
سپهر مجمری تا گرمی سامان ‌کند بیدل
دلم را کرده داغ حسرت و اخگر برآورده
هوش مصنوعی: آسمان مانند جامی است که وقتی مایه‌های زندگی را در خود جمع کند، دل بی‌قرار من را داغ حسرت آتشین کرده و شعله‌های آن را برمی‌افروزد.