گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۴

غبار خط زلعل او به ‌رنگی سر برآورده
که پنداری پر طوطی سر از شکر برآورده
برون آورد چندین نقش دلکش خامهٔ قدرت
به آن رنگی که دارد عارضش‌ کمتر برآورده
به یاد شمع رخسارش نگاه حسرت آلودم
به هر مژگان زدن پروانه‌واری پر بر آورده
چسان در پرده دارم حسرت طفلی‌که نیرنگش
تامل تا نفس دزدد سرشکم سر بر آورده
ندارم بر جهان رنگ دام آرزو چیدن
که پروازم چو بوی‌گل ز بال و پر بر آورده
ز تشویش توانایی برون‌ آ کز هلال اینجا
فلک هم استخوان از پهلوی لاغر برآورده
چه سازد بوی‌ گل گر نشنوی از سازش آهنگی
ضعیفی آه ما را هر نفس بر در برآورده
به وضع فقر قانع بودن اقبال غنا دارد
یتیمی گرد ادبار از دل گوهر برآورده
تو هم از ناتوانی فرش سنجابی مهیا کن
چو آتش‌ کز شکست رنگ خود بستر برآورده
به سامان غنا می‌نازم از اقبال تنهایی
دل جمعم به رنگ خوشه یک لشکر برآورده
به طعن اهل دل معذور باید داشت زاهد را
چه سازد طبع انسانی‌که چرخش خر برآورده
چه جای خسّت مردم‌ که‌ گل هم درگلستانها
به صد چاک جگر از کیسه مشتی زر برآورده
تغافل را ز امداد کسان برگ قناعت‌ کن
مروت عمرها شد رخت ازین کشور برآورده
حباب پوچ هم بیدل تخیل ساغرست اینجا
سر بی مغز ما را صاحب افسر برآورده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غبار خط زلعل او به ‌رنگی سر برآورده
که پنداری پر طوطی سر از شکر برآورده
هوش مصنوعی: دود اثر خط زیبا و درخشان او به گونه‌ای است که به نظر می‌رسد پر طوطی‌ای از شکر بیرون آمده باشد.
برون آورد چندین نقش دلکش خامهٔ قدرت
به آن رنگی که دارد عارضش‌ کمتر برآورده
هوش مصنوعی: چندین تصویر زیبا به وسیلهٔ قلم توانایی خلق کرده است، به رنگی که بر چهره‌اش کم‌تر نمایان است.
به یاد شمع رخسارش نگاه حسرت آلودم
به هر مژگان زدن پروانه‌واری پر بر آورده
هوش مصنوعی: در یاد آن شمعی که از زیبایی چهره‌اش یاد می‌کنم، با حسرت به او نگاه می‌کنم و گویی همچون پروانه‌ای که به دور شمع می‌چرخد، می‌خواهم از مژگانم زندگی‌ای تازه بسازم.
چسان در پرده دارم حسرت طفلی‌که نیرنگش
تامل تا نفس دزدد سرشکم سر بر آورده
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم آرزوی کودکی را در دل پوشیده نگه‌دارم، که با فریبش منتظرم تا نفسی از او دزدیده شود و اشکم به شوق او سر به بیرون آورد؟
ندارم بر جهان رنگ دام آرزو چیدن
که پروازم چو بوی‌گل ز بال و پر بر آورده
هوش مصنوعی: من در این دنیا آرزویی ندارم که بخواهم آن را به دام بیاورم، چون مانند بویی از گل، پرواز کرده‌ام و از بال و پر خود جدا شده‌ام.
ز تشویش توانایی برون‌ آ کز هلال اینجا
فلک هم استخوان از پهلوی لاغر برآورده
هوش مصنوعی: از دلنگرانی و نگرانی‌ها نجات پیدا کن، زیرا از این قمر در آسمان، حتی اگر ضعیف و لاغر باشد، قدرتی بیشتر از آنچه که به نظر می‌رسد، دارد.
چه سازد بوی‌ گل گر نشنوی از سازش آهنگی
ضعیفی آه ما را هر نفس بر در برآورده
هوش مصنوعی: اگر صدای خوشی را نشنوی، بوی گل چه فایده‌ای دارد؟ آهی که ما در هر نفس به‌درون می‌آوریم، نشان از حسرت و درد ماست.
به وضع فقر قانع بودن اقبال غنا دارد
یتیمی گرد ادبار از دل گوهر برآورده
هوش مصنوعی: اگر فردی در دوران فقر و تنگدستی، راضی و قانع باشد، به نوعی به خوشبختی و ثروت واقعی دست یافته است، در حالی که کسی که از یتیمی و بداقبالی رنج می‌برد، می‌تواند از درون خود چیزهای باارزشی را بیرون بیاورد.
تو هم از ناتوانی فرش سنجابی مهیا کن
چو آتش‌ کز شکست رنگ خود بستر برآورده
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی خود دست نگاه‌دار، چون آتش که از شکست و سوختگی خود، رنگ و بوی تازه‌ای به بسترش می‌بخشد.
به سامان غنا می‌نازم از اقبال تنهایی
دل جمعم به رنگ خوشه یک لشکر برآورده
هوش مصنوعی: من به ثروت و توانگری خود افتخار می‌کنم، زیرا در تنهایی‌ام خوشبختی را پیدا کرده‌ام و دلم مانند خوشه‌ای از رنگ‌های شاداب و زیبا پر از شادی و نیرو است.
به طعن اهل دل معذور باید داشت زاهد را
چه سازد طبع انسانی‌که چرخش خر برآورده
هوش مصنوعی: زاهد را نباید سرزنش کرد، زیرا او انسان است و طبیعت انسانی‌اش باعث می‌شود که در برابر تحولات و مشکلات زندگی واکنش‌های خاصی نشان دهد. زندگی همیشه در حال تغییر است و این تغییرات ممکن است تأثیراتی بر روحیه و رفتار او بگذارند.
چه جای خسّت مردم‌ که‌ گل هم درگلستانها
به صد چاک جگر از کیسه مشتی زر برآورده
هوش مصنوعی: مردم که از روی تنگ‌نظری و بخیل‌ بودن، چه جایگاهی دارند وقتی که گل‌ها در باغ‌ها با زحمت و تلاش بسیار از دل خشت و سنگ و تلاش‌های دیگر به وجود می‌آیند.
تغافل را ز امداد کسان برگ قناعت‌ کن
مروت عمرها شد رخت ازین کشور برآورده
هوش مصنوعی: از کمک دیگری غافل نباش و به زندگی قناعت کن، چون مروت و جوانمردی باعث شده که بسیاری از عمرها از این دیار رخت بربندند و بروند.
حباب پوچ هم بیدل تخیل ساغرست اینجا
سر بی مغز ما را صاحب افسر برآورده
هوش مصنوعی: حباب بی‌ارزشی که در اینجا وجود دارد، نشان‌دهنده تخیل و خیال‌پردازی ماست. در اینجا، کسی که بی‌فکری ما را به اوج می‌برد، مثل یک رهبر یا صاحب قدرت است.