گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۳

به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته
به بساط ناتوانی همه نقش ما نشسته
سر راه ناامیدی نه مقام انتظار است
دل بینوا ندانم به چه مدعا نشسته
ز هجوم رفتگانم سر و برگ عافیت کو
که صدای پا به‌ گوشم چو هزار پا نشسته
به چه دلخوشی نگریم ز چه خرمی نسوزم
که در انجمن چو شمعم ز همه جدا نشسته
چو حباب عالمی را هوس کلاه‌داری‌ست
به دماغ پوچ مغزان چقدر هوا نشسته
به غرور هستی ای صبح مگذر درین ‌گلستان
که صد آینه به راهت نفس آزما نشسته
ره ناله نیست آسان به خیال قطع‌ کردن
که نی از گره درین ره به هزار جا نشسته
به سجود آن دو ابرو نه من وتو سر به خاکیم
به عروج آسمان هم مه نو دو تا نشسته
گل زخم ناوک او چقدر بهار دارد
که چو حلقه بر در دل همه دلگشا نشسته
چو به‌کام نیست دنیا چه زنیم لاف ترکش
نتوان نشاند دامن به غبار نانشسته
مکش ای سپهر زحمت به تسلی مزاجم
که به صد تحیر اینجا نگهی ز پا نشسته
چه تأملست بیدل پر شوق برفشانیم
که غبارها درین ره به امید ما نشسته

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته
به بساط ناتوانی همه نقش ما نشسته
هوش مصنوعی: در دل این بیابان که هیچ نشانی از پا نیست، نشان از ناتوانی ما به خوبی خود را نشان می‌دهد و همهٔ نقش‌های ما بر این سرزمین نشسته است.
سر راه ناامیدی نه مقام انتظار است
دل بینوا ندانم به چه مدعا نشسته
هوش مصنوعی: در مسیر ناامیدی، جایی برای امیدواری وجود ندارد و دل بیچاره نمی‌داند به چه دلیلی در انتظار نشسته است.
ز هجوم رفتگانم سر و برگ عافیت کو
که صدای پا به‌ گوشم چو هزار پا نشسته
هوش مصنوعی: از حمله‌هایی که به من می‌شود، خبری از آرامش و سلامت نیست. صدای پاها به گوشم می‌رسد و این صدا مانند هزاران پا به نظر می‌رسد که در حال حرکت هستند.
به چه دلخوشی نگریم ز چه خرمی نسوزم
که در انجمن چو شمعم ز همه جدا نشسته
هوش مصنوعی: به چه چیزی می‌توانم دلخوش باشم؟ از چه شادی‌ای نمی‌سوزم؟ من همچون شمعی هستم که در جمع دیگران نشسته‌ام، ولی از همه جدا هستم.
چو حباب عالمی را هوس کلاه‌داری‌ست
به دماغ پوچ مغزان چقدر هوا نشسته
هوش مصنوعی: به مانند حباب، دنیا بدنبال رهبری و مقام است، اما در ذهن افرادی که هیچ دانشی ندارند، چه اندازه هوای بی‌اعتباری وجود دارد.
به غرور هستی ای صبح مگذر درین ‌گلستان
که صد آینه به راهت نفس آزما نشسته
هوش مصنوعی: ای صبح، با غرور و شکوه از این گلستان عبور نکن، چون در اینجا صد آیینه در مسیرت نشسته‌اند و هر کدام از آن‌ها به تو نگریسته و نفس می‌کشند.
ره ناله نیست آسان به خیال قطع‌ کردن
که نی از گره درین ره به هزار جا نشسته
هوش مصنوعی: راه ناله و شکایت به آسانی هموار نیست. نمی‌توان به سادگی از آن گذشت، چرا که دلایل و مشکلات زیادی در این مسیر وجود دارد که در نقاط مختلف چالش‌هایی را ایجاد کرده است.
به سجود آن دو ابرو نه من وتو سر به خاکیم
به عروج آسمان هم مه نو دو تا نشسته
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به احترام و تواضع انسانی در برابر زیبایی و شکوه عشق است. فردی که به سجده می‌افتد به دلیل عظمت آن دو ابرو، که نمادی از زیبایی و جذابیت است، نشانه‌ای از فروتنی و ارادت او را نشان می‌دهد. همچنین، با مقایسه این عشق به عروج آسمان و مه، بیانگر عمق و بلندی احساسات عاشقانه‌ای است که انسان‌ها در مقابل یکدیگر تجربه می‌کنند. در واقع، این عشق به قدری بلند و زیباست که می‌تواند همواره در اوج باشد.
گل زخم ناوک او چقدر بهار دارد
که چو حلقه بر در دل همه دلگشا نشسته
هوش مصنوعی: زخم گل و زیبایی آن چقدر خوشبو و دل‌انگیز است که مانند حلقه‌ای بر در دل‌ها، همه را به خود جلب کرده و شاداب می‌کند.
چو به‌کام نیست دنیا چه زنیم لاف ترکش
نتوان نشاند دامن به غبار نانشسته
هوش مصنوعی: اگر دنیا به خواست ما نیست، چرا خود را به دروغ بزرگ می‌کنیم؟ نمی‌توانیم دامن خود را در غبار نان نشسته به خاک بمالیم.
مکش ای سپهر زحمت به تسلی مزاجم
که به صد تحیر اینجا نگهی ز پا نشسته
هوش مصنوعی: ای آسمان، زحمت را بر من زیاد نکن و با تسلی به حال من اشاره نکن، چرا که من در اینجا با حیرت زیادی نشسته‌ام و فقط نگاهم به پایین است.
چه تأملست بیدل پر شوق برفشانیم
که غبارها درین ره به امید ما نشسته
هوش مصنوعی: چقدر حیرت‌انگیز است که بیدل با اشتیاق به برف امیدهایمان می‌نگرد، در حالی که غبارها در این مسیر به انتظار ما نشسته‌اند.

حاشیه ها

1395/08/24 05:10
محمد هارون صادقی

با عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت شما و تمام دست اندرکاران نهایت عالیقدر این انجمن عرفانی و ادبی گنجور از خداوند مهربان برای شما توفیقات مزید را در عرصه خدمت گذاری علم و فرهنگ تمنا دارم.
عرضم حضور جنابعالی الیوم شوق مطالعه عزل ناب حضرت دل ابوالمعانی بیدل رح را نموده به بیت ذیل متوجه شدم که با تبدیل حرف در معنی اش بسیار تعغیر ات رونما میگردد.
چو به‌کام نیست دنیا چه زنیم لاف ترکش
نتوان نشاند دامن به غبار نانشسته
چون موضوع ترک در این بیت مطرح میباشد بنابراین از کلمه نشاندن کرده افشاندن بیشتر میچسبد. مثلا:
نتوان فشاند دامن به غبار نا نشسته.
امیدوارم گستاخی نکرده باشم در صورتی که اصلاح من با اصل غزل مطابقت داشته باشد لطف نموده به تصحیح آن پرداخته ممنون سازید.

1398/03/25 14:05
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

سر راه ناامیدی نه مقام انتظار است . بیدل
............
▣ اسبی افسار شده ،
برف
در هر دو رِکاب . ـ بوسون
ــــــــــــــــ
✓ اگر فرض را بر این بگذاریم که اسب یک جا ایستاده و بارش برف هم قطع شده است ما با یک تصویر تقریباً راکد روبه روییم ، اما اگر برف ، در حالت بارش و اسب ، در حالت بی قراری باشد ، نبودِ سوار ، دل آشوب تر و گزنده تر به نظر می رسد .
✓ برفِِ درونِ دو رکاب ، علامتی است از غیابِ یک سوار .
✓ برفِ درونِ دو رکاب ، نشانگر این است که سوار ، مدت زمان زیادی است که از اسب ، پیاده و دور شده است .
✓ برفِ درونِ دو رکاب ، نشانگر این است که اسب در مکانی قرار دارد که سرپوشیده نیست ، مکانی که معلوم نیست کجاست .
✓ آیا برفِ درونِ دو رکاب ، اشاره غیر مستقیمی است به سرنوشتِ تلخِ سوار ، و یا فقط نشانه ای است از شرحِ یک انتظار یا یک دل نگرانی از غیابِ سوار؟
✓ به راستی سوار ، بابتِ چه کاری ، اسب خود را افسار کرده و در آن هوایِ برفی از خانه خارج شده است ؟
✓ آیا سوار بر می گردد و یا اسب همچنان بی صاحب ، یله و رها خواهد ماند ؟
✓ گویا این تصویر تا به ابد ، بین پیاده شدنِ سوار و برنگشتنِ او معلق خواهد ماند .
✓ که بود که گفت : «حضورِ عینیِ انسان نمی‌تواند با سایهٔ درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند»
● احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه ـ سوم خرداد هزار و سیصد و نود و هشت