غزل شمارهٔ ۲۶۱
بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
آه از فسون غول به آواز آشنا
امروز نیست قابل تفریق و امتیاز
در سرمهگرد میکند آواز آشنا
گر صیقلی به کار برد سعی اتفاق
انجامکار دشمن و آغاز آشنا
تا کی درین بساط ز افسون التفات
دل میخراشد آینهپرداز آشنا
داد گشاد کار تظلم کجا برد
برروی شمع خنده زندگاز آشنا
گر مدعای مرغ نفس آرمیدن است
زد حلقه بستگی به در باز آشنا
بشنو نوای نیک و بد از دور و دم مزن
دام و قفس خوش است ز پرواز آشنا
چنگ قضاست دهر، امانگاه خلق نیست
نی ناله داشتهست ز دمساز آشنا
منتکش تکلف اخلاقکس مباد
گنجشک را چه سود زشهبازآشنا
از هرچه دم زنی به خموشی حوالهکن
بیگانهام ز خویش هم از ناز آشنا
عشق قابل انشاکسی نیافت
این انجمن پر است ز غماز آشنا
بیدل بهحرف وصوت همآوارهگشتخلق
بردیم سر به مهر عدم راز آشنا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
آه از فسون غول به آواز آشنا
هوش مصنوعی: زمانه سرنوشت بر روی سنگ ها تاثیر گذاشته و آواهای آشنا در دل انسانها تاثیر عمیقی داشتهاند. افسوس از جادوئی که با صداهای آشنا در دل انسانها مینشیند.
امروز نیست قابل تفریق و امتیاز
در سرمهگرد میکند آواز آشنا
هوش مصنوعی: امروز دیگر نمیتوان چیزی را از هم جدا کرد و تفاوتی قائل شد. همهمهای آشنا در فضای اطراف میپیچد.
گر صیقلی به کار برد سعی اتفاق
انجامکار دشمن و آغاز آشنا
هوش مصنوعی: اگر کسی با تلاش و همت تمام در کار خود کوشش کند، میتواند به نتیجهای برسد که هم دشمنانش از آن ناامید شوند و هم دوستان و آشنایانش شروع به همکاری کنند.
تا کی درین بساط ز افسون التفات
دل میخراشد آینهپرداز آشنا
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دل انسان در این نمایشگاه به خاطر جادوی توجه، آسیب میبیند و فردی که آشناست، همچنان در حال زیبا جلوه دادن اوضاع است.
داد گشاد کار تظلم کجا برد
برروی شمع خنده زندگاز آشنا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وقتی ظلم و ستم گسترش پیدا میکند، زندگی به شکلی خندهدار و شاداب ادامه مییابد. به نوعی، در دل سختیها و ناهنجاریها، زیبایی و آرامش نیز وجود دارد و زندگی همچنان جریان دارد.
گر مدعای مرغ نفس آرمیدن است
زد حلقه بستگی به در باز آشنا
هوش مصنوعی: اگر خواهان آرامش و آسایش روح هستم، باید حلقه وابستگی را از دلم بگسلم و به دروازه آشنایی و آزادی وارد شوم.
بشنو نوای نیک و بد از دور و دم مزن
دام و قفس خوش است ز پرواز آشنا
هوش مصنوعی: به صدای خوب و بد خوب گوش کن و بیمورد حرف نزن. زندگی در دام و قفس برای کسی که با آن آشناست، راحتتر و خوشایندتر است.
چنگ قضاست دهر، امانگاه خلق نیست
نی ناله داشتهست ز دمساز آشنا
هوش مصنوعی: زندگی همچون چنگی است که سرنوشت مینوازد و جایی برای پناهندگی مردم نیست. هیچکس از درد و مشکلاتش چیزی نمیگوید، حتی آنهایی که دوست و همدل دارند.
منتکش تکلف اخلاقکس مباد
گنجشک را چه سود زشهبازآشنا
هوش مصنوعی: شخصی که در دلش منت دیگران را میکشد نباید اخلاق و رفتار کسی را به خود بگیرد. درست مانند اینکه برای یک گنجشک دوستی با باز بزرگ چه فایدهای دارد، چون این دو موجود به خاطر تفاوتهایشان نمیتوانند به یکدیگر نزدیک شوند.
از هرچه دم زنی به خموشی حوالهکن
بیگانهام ز خویش هم از ناز آشنا
هوش مصنوعی: هر چیزی را که دربارهاش صحبت میکنی، به سکوت بسپار. من حتی از نزدیکان خود نیز بیگانهام و به خاطر ناز و محبت آشنایان، دوری میگزینم.
عشق قابل انشاکسی نیافت
این انجمن پر است ز غماز آشنا
هوش مصنوعی: عشق هرگز به راحتی بیان نمیشود و در این جمع، پر از افرادی است که در مورد یکدیگر میشناسند و شایعه میسازند.
بیدل بهحرف وصوت همآوارهگشتخلق
بردیم سر به مهر عدم راز آشنا
هوش مصنوعی: در گفتار و آواز، مردم را به حیرت وادار کردم و بهگونهای از دنیا و رازهای پنهان آن سر برآوردم.
حاشیه ها
1392/08/14 00:11
.M.FAHIM
گنجور گرامی به سلامت باد
در این غزل یک مصراع به مصراع دیگر رفته است که صحیح آن چنین است
مطلع غزل
**
بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
در سرمه گرد میکند آواز آشنا
**
تا آخیر همین قسم اشتباه تاتپی رخ داده است