غزل شمارهٔ ۲۶۰۹
ای به اوج قدس فرش آستان انداخته
سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته
هرکجا پایی به راهت برده عجز لغزشی
بر سپهر ناز طرح کهکشان انداخته
شمع خلوتگاه یکتایی به فانوس خیال
کرده مژگان باز و آتش در جهان انداخته
دستگاه حیرتت در چارسوی آگهی
جنس هر آیینه بیرون دکان انداخته
ای بسا فطرتکه در پرواز اوج عزتت
جسته زین نه بیضه بر در آشیان انداخته
هرکسی اینجا به رنگی خاک برسرمیکند
آبروی فکر در جوی بیان انداخته
حیرت بیدست و پایان طلب امروز نیست
موج گوهر بحرها را برکران انداخته
در بساطی کز هجوم بیدماغیهای ناز
یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته
چون سحر خلقی جنون کرده ست و از خود میرود
بر نفس بار دو عالم کاروان انداخته
تا کری گیرد ره شور محیط گیرودار
قطره آبی حلقه در گوش شهان انداخته
تا نچیند ازگل و خار تعین انفعال
انس بویی در دماغ بیدلان انداخته
صنعت عشقست کز آیینه سازیهای شوق
کرده دل را آب و تشویشی در آن انداخته
خواب و بیداری که جز بست و گشاد چشم نیست
راه هستی تا عدم شب در میان انداخته
چرخ را سرگشتهٔ ذوق طلب فهمیدهایم
غافلیم از مقصد خاک عنان انداخته
عالم یکتاست اینجا معرفت در کار نیست
خودسریها فهم ما را درگمان انداخته
سعی فطرت نارسا و عرصهٔ تحقیق تنگ
درکمان جویید تیر بر نشان انداخته
با پری جزغیرت ناموس مینا هیچ نیست
آگهی بر مغز بار استخوان انداخته
تا نمیسوزیم بیدل پرفشانیها بجاست
مشرب پروانهایم آتش به جان انداخته
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸: در محیطیکز فلک طرح حباب انداختهغزل شمارهٔ ۲۶۱۰: چیست گردون کاینقدر در خلق غوغا ریخته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به اوج قدس فرش آستان انداخته
سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته
هوش مصنوعی: تو که به مقام والای خود عروج کردهای و درگاهت را چون فرشی از قدس آراستهای، سجدهات باعث شده که زمین به آسمان بپیوندد.
هرکجا پایی به راهت برده عجز لغزشی
بر سپهر ناز طرح کهکشان انداخته
هوش مصنوعی: هرجا که قدمی در راه تو گذاشته شده، نقص و ناتوانیای که بر آسمان زیبایی تاثیر گذاشته، مانند طرحی از کهکشان به نمایش درآمده است.
شمع خلوتگاه یکتایی به فانوس خیال
کرده مژگان باز و آتش در جهان انداخته
هوش مصنوعی: شمعی که در تنهایی یکتایی میسوزد، با خیال خود، مژگانش را باز کرده و روشنایی را در سراسر جهان پخش کرده است.
دستگاه حیرتت در چارسوی آگهی
جنس هر آیینه بیرون دکان انداخته
هوش مصنوعی: در هر چهار طرف، دستگاه شگفتانگیز تو، جلوهگری از جنس مختلف را مانند آیینهای در ویترین فروشگاه به نمایش گذاشته است.
ای بسا فطرتکه در پرواز اوج عزتت
جسته زین نه بیضه بر در آشیان انداخته
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بسیاری از خصوصیات یا ذاتهای نیکو ممکن است در تلاش برای رسیدن به اوج عزت و کمال، از حالت معمولی خود خارج شده و از جایی که باید باشند، فاصله بگیرند. به عبارتی دیگر، در مسیر رسیدن به هدفهای بلند و والا، ممکن است برخی از جنبههای طبیعی و واقعی زندگی تحت تأثیر قرار بگیرند و به سمت دیگر سوق پیدا کنند.
هرکسی اینجا به رنگی خاک برسرمیکند
آبروی فکر در جوی بیان انداخته
هوش مصنوعی: هر فردی در اینجا به نوعی خود را به بیاحترامی دچار میکند و اعتبار اندیشهاش را به راحتی از دست میدهد.
حیرت بیدست و پایان طلب امروز نیست
موج گوهر بحرها را برکران انداخته
هوش مصنوعی: امروز کسی شگفتزده نیست؛ زیرا امواج دریا جواهرات خود را به ساحل آوردهاند.
در بساطی کز هجوم بیدماغیهای ناز
یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته
هوش مصنوعی: در جایی که به خاطر ناز و نازکیهای بیمعنا، صدای یکسانی ایجاد شده، صدها کوه به خاطر ناله و فریاد به زمین افتادهاند.
چون سحر خلقی جنون کرده ست و از خود میرود
بر نفس بار دو عالم کاروان انداخته
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، مردم به حالت دیوانگی درآمدهاند و از خود بیخود شدهاند، گویی که روح و جانشان بار سنگین دو جهان را به دوش گرفته و در سفر هستند.
تا کری گیرد ره شور محیط گیرودار
قطره آبی حلقه در گوش شهان انداخته
هوش مصنوعی: یک صدای شگفتانگیز باعث میشود که حاکمان درگیر هیاهوی دنیا به خود بیایند؛ انگار که یک قطره آب در گوش آنها افتاده و توجهشان را جلب کرده است.
تا نچیند ازگل و خار تعین انفعال
انس بویی در دماغ بیدلان انداخته
هوش مصنوعی: تا وقتی که از گل و خار چیزی برداشت نشود، تأثیرات خاصی در روح و ذهن عاشقان ایجاد نمیشود.
صنعت عشقست کز آیینه سازیهای شوق
کرده دل را آب و تشویشی در آن انداخته
هوش مصنوعی: عشق همچون هنری است که از شوق و علاقه ساخته شده و در دل انسان تغییراتی ایجاد میکند و به آن هیجان و اضطراب میبخشد.
خواب و بیداری که جز بست و گشاد چشم نیست
راه هستی تا عدم شب در میان انداخته
هوش مصنوعی: خواب و بیداری فقط باز و بسته شدن چشم است و اینها تنها راهی هستند برای حرکت از حالت وجود به عدم، که شب در میان این دو حالت قرار دارد.
چرخ را سرگشتهٔ ذوق طلب فهمیدهایم
غافلیم از مقصد خاک عنان انداخته
هوش مصنوعی: ما در پی لذت و ذوق، خود را در گردش چرخ روزگار غرق کردهایم، اما از هدف اصلی و مقصد واقعی خود غافل شدهایم و کنترل زندگیمان را به دست فراموشی سپردهایم.
عالم یکتاست اینجا معرفت در کار نیست
خودسریها فهم ما را درگمان انداخته
هوش مصنوعی: جهان واحد است و در این مکان شناخت و آگاهی در میان نیست. خودخواهیها موجب شده که ما در اشتباه و گمان به سر ببریم.
سعی فطرت نارسا و عرصهٔ تحقیق تنگ
درکمان جویید تیر بر نشان انداخته
هوش مصنوعی: کوشش طبیعی انسان محدود است و در فضایی که برای پژوهش وجود دارد، کسب درک و فهم دشوار است. در این شرایط، هدفها مانند تیرهایی هستند که باید بر نشانهها هدفگیری شوند.
با پری جزغیرت ناموس مینا هیچ نیست
آگهی بر مغز بار استخوان انداخته
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و جذابیت پری، ارزش و اهمیت مینا (شراب) هیچ است. البته آگاهی و تجربه بر روی چگونگی احساسات و تجربیات عمیق زندگی تأثیر میگذارد.
تا نمیسوزیم بیدل پرفشانیها بجاست
مشرب پروانهایم آتش به جان انداخته
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آتش عشق نمیسوزیم، میتوانیم از زیباییها و جلوههای عشق سخن بگوییم؛ ما مانند پروانهای هستیم که در آتش عشق گرفتار شدهایم.

بیدل دهلوی