غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
آنکه در طاق خم آن زلف تاب انداخته
تاکجاها بایدم صید خموشی زیستن
در غبار سرمه چشمش دام خواب انداخته
نقشی از آیینهٔ کیفیت ما گل نکرد
دفتر ما را خجالت در چه آب انداخته
هستی ما را سراغ از جلوه دلدار پرس
این کتان آیینه پیش ماهتاب انداخته
غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت
عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته
گر نباشد حرص عالم بحر مواج غناست
تشنگی ما را به توفان سراب انداخته
رخت همت تا نبیند داغ اندوه تری
سایهٔ ما خویش را در آفتاب انداخته
ای خیال اندیش مژگان اندکی مژگان بمال
میفشارد چشم من رخت در آب انداخته
ما و عنقا تا کجا خواهیم بحث شبههکرد
لفظ ما بیحاصلی دور از کتاب انداخته
یک نگهکم نیست بیدل فرصت عمرشرار
آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
هوش مصنوعی: در جایی که آسمان بر روی آب حبابهایی درست کرده، کشتی ما گیج و سرگردان در توهمات آبی قرار گرفته است.
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
هوش مصنوعی: ما در دو جهان به خاطر عشق بیخبر از درد و رنج، راحت و آسوده زندگی میکنیم، در حالی که این عشق باعث شده است تا قلب ما با تپشهای فراوانی روبهرو شود و ما نتوانیم آن را پنهان کنیم.
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
آنکه در طاق خم آن زلف تاب انداخته
هوش مصنوعی: آن کسی که با زلف زیبایش در قوس و خم قرار گرفته، هیچ رحمی به دلهای شکسته ما نداشت.
تاکجاها بایدم صید خموشی زیستن
در غبار سرمه چشمش دام خواب انداخته
هوش مصنوعی: باید تا کجا در جستجوی سکوت بگذرانم؟ زندگی در سایه چشمانش مانند غبار سنگینی است که خواب را بر من تحمیل کرده است.
نقشی از آیینهٔ کیفیت ما گل نکرد
دفتر ما را خجالت در چه آب انداخته
هوش مصنوعی: نقش زیبایی که از ما در آیینه میافتد، باعث شد که دفتر زندگیمان پر از شرم و خجالت شود و حالا نمیدانیم در چه آبی غرق شدهایم.
هستی ما را سراغ از جلوه دلدار پرس
این کتان آیینه پیش ماهتاب انداخته
هوش مصنوعی: برای كشف وجود ما، از جلوه محبوب سوال كن. این كتان، مانند آینهای در برابر نور ماه، نمایانگر آن است.
غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت
عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته
هوش مصنوعی: جز شور و حال من و تو، چیز دیگری در این جشن وجود ندارد. لذت این بزم به خاطر اضافه کردن نمک به شراب است.
گر نباشد حرص عالم بحر مواج غناست
تشنگی ما را به توفان سراب انداخته
هوش مصنوعی: اگر حرص و طمع در دنیا وجود نداشت، دنیا مانند دریای پرموجی از ثروت و فراوانی بود. اما تشنگی و نیاز ما باعث شده که در میانه طوفانهای توهم و سراب گم شویم.
رخت همت تا نبیند داغ اندوه تری
سایهٔ ما خویش را در آفتاب انداخته
هوش مصنوعی: تا وقتی که تلاش و اراده تو در سایه غم و اندوه باقی بماند، نمیتواند خود را در نور آفتاب قرار دهد.
ای خیال اندیش مژگان اندکی مژگان بمال
میفشارد چشم من رخت در آب انداخته
هوش مصنوعی: ای خیالپرور با مژگانم بازی کن، چرا که با فشار چشم من، صورتت در آب غرق شده است.
ما و عنقا تا کجا خواهیم بحث شبههکرد
لفظ ما بیحاصلی دور از کتاب انداخته
هوش مصنوعی: ما و پرنده افسانهای تا کجا میخواهیم درباره شبهات بحث کنیم؟ واژه "ما" در جایی که دور از کتاب است، بیهوده و بیفایده است.
یک نگهکم نیست بیدل فرصت عمرشرار
آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته
هوش مصنوعی: یک نگاه هم به من نمیکنند، بیدل، زمان عمر رفته و آتشین است. آسمان به وضوح طرحی دارد که مرا در حرکت و شتاب نگه داشته است.

بیدل دهلوی