غزل شمارهٔ ۲۶۰۲
گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه
چون سحر بر ما شکستن میرسد پیش از کلاه
سینه صافی میشود بیپرده تا دم میزنم
در دل ما چون حباب آیینهپرداز است آه
ما و من آخر سواد یأس روشن میکند
خلقی از مشق نفس آیینه میسازد سیاه
صاحب دل کیست حیرانم درین غفلتسرا
آینه یک گل زمین است و جهانی خانه خواه
گرگشایی دیدهٔ انصاف بر اقبال ظلم
همچوآتش اخگر است و شعله آن تخت وکلاه
اوج اقبال شهنشاهی توهم کرده است
بر سر مژگان نم اشکی چکیدن دستگاه
استخوان چرب و خشکی هستکز خاصیتش
سگ توجه بر گدا دارد هما بر پادشاه
ای هوس رسوایی دیبا و اطلس روشن است
بیش ازین از جامهٔ عریانیام عریان مخواه
با شکوه آسمان گردن نیفرازد زمین
خاک باید بود پیش رفعت آن بارگاه
محرم راز کرم نتوان شدن بیاحتیاج
در پناه رحمت آخر میبرد ما را گناه
بیگداز نیستی صورت نبندد آگهی
شمع این محفل سراپا سرمه است و یک نگاه
گر به این رنگست بیدل رونق بازار دهر
تا قیامت یوسف ما برنمیآید زچاه
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه
چون سحر بر ما شکستن میرسد پیش از کلاه
هوش مصنوعی: اگر به این فرصت از جهان و زندگی بهره بگیریم، مانند سحر و جادو برای ما مشکلات و سختیها پیش از آنکه به آنها برسیم، برطرف خواهد شد.
سینه صافی میشود بیپرده تا دم میزنم
در دل ما چون حباب آیینهپرداز است آه
هوش مصنوعی: وقتی که با صدای خودم دم میزنم، یک حالت شفاف و بیپرده در دلم ایجاد میشود، درست مثل حبابی که در آینه انعکاس پیدا میکند و نشاندهنده عمق احساسات من است.
ما و من آخر سواد یأس روشن میکند
خلقی از مشق نفس آیینه میسازد سیاه
هوش مصنوعی: ما و وجود ما در نهایت، سبب واضح شدن ناامیدی میشویم؛ برخی از انسانها با تلاش برای بهتر شدن خود، در نهایت تصویری تاریک از حقیقت به دست میآورند.
صاحب دل کیست حیرانم درین غفلتسرا
آینه یک گل زمین است و جهانی خانه خواه
هوش مصنوعی: در جستوجوی صاحب دل هستم و در این دنیای بیخبری سردرگم شدهام. در اینجا، جلوهای از زیبایی وجود دارد که میتواند مانند یک گل در زمین باشد و این دنیا همچون یک خانه برای من است.
گرگشایی دیدهٔ انصاف بر اقبال ظلم
همچوآتش اخگر است و شعله آن تخت وکلاه
هوش مصنوعی: دیده انصاف بر روی ظلم مانند یک شعله آتش است که میتواند همه چیز را در خود میسوزاند و نابود میکند. این شعله، قدرت و ثروت را مانند تخت و کلاه میسوزاند و بیرحمانه از بین میبرد.
اوج اقبال شهنشاهی توهم کرده است
بر سر مژگان نم اشکی چکیدن دستگاه
هوش مصنوعی: شکست قافیهای که در این شعر به تصویر کشیده شده، به این معناست که تظاهر و توهمی از موفقیت و شادکامی در سر یک پادشاه وجود دارد. این حس، به طور ناگهانی با یک اشک که بر روی مژههایش میچکد، به چالش کشیده میشود و نشان میدهد که در دل او، احساسی از اندوه و ضعف وجود دارد.
استخوان چرب و خشکی هستکز خاصیتش
سگ توجه بر گدا دارد هما بر پادشاه
هوش مصنوعی: هرچند استخوانی خشک و چرب است، اما خاصیت آن به قدری است که حتی سگها به آن توجه میکنند، همانطور که به پادشاه توجه دارند.
ای هوس رسوایی دیبا و اطلس روشن است
بیش ازین از جامهٔ عریانیام عریان مخواه
هوش مصنوعی: ای آرزوهای شرمآور، لباسهای زینتی و زیبا بر تنم نمایان است. بیش از این از برهنگیام انتظار نداشته باش.
با شکوه آسمان گردن نیفرازد زمین
خاک باید بود پیش رفعت آن بارگاه
هوش مصنوعی: آسمان بسیار بلند و با شکوه است و زمین نمیتواند با آن رقابت کند. در برابر عظمت آن، زمین باید humble و فروتن باشد.
محرم راز کرم نتوان شدن بیاحتیاج
در پناه رحمت آخر میبرد ما را گناه
هوش مصنوعی: نمیتوان به کسانی که راز کرم و بخشش را درک کردهاند، اعتماد کرد مگر اینکه بدون نیاز به چیز دیگری در سایه رحمت قرار بگیرند، در غیر این صورت، گناه ما را به مجازات میکشاند.
بیگداز نیستی صورت نبندد آگهی
شمع این محفل سراپا سرمه است و یک نگاه
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره میشود که اگر در وجود انسانی دگرگونی و تحولی نباشد، بروز احساسات و آگاهی در او نیز ممکن نیست. شمعی که در این محفل وجود دارد، نماد روشنایی و آگاهی است و سرمه به معنای عمق و توجه به جزئیات، نشاندهندهٔ تأمل و نگاه عمیق به مسائل است. بنابراین، با یک نگاه کوتاه میتوان به عمق و زیبایی حقیقت پی برد.
گر به این رنگست بیدل رونق بازار دهر
تا قیامت یوسف ما برنمیآید زچاه
هوش مصنوعی: اگر این رنگ و حالتی که اکنون وجود دارد ادامه داشته باشد، رونق زندگی و دنیا تا ابد نخواهد پایید و یوسف ما هرگز از چاه نجات نخواهد یافت.

بیدل دهلوی