گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۰۰

در شکنج عزتند ارباب جاه
آب‌گوهر بر نمی‌آید ز چاه
نخوت شاهی دهان اژدهاست
شمع را در می‌کشد آخرکلاه
عمرها شد می‌تپد بی‌روی دوست
چون رگ یاقوت در خونم نگاه
در خیالش محو شد آثار من
این‌کتان را شست آخر نور ماه
در ادبگاه خم ابروی او
ماه نو دارد زبان عذر خواه
خانهٔ مجنون ما هم دود داشت
روزن چشم غزالان شد سیاه
شعله ی ما را درین آفت سرا
جز به خاکستر نمی‌باشد پناه
ناامیدی دستگاه زندگیست
تاروپود کسوت صبح است آه
شرم دار ای سرکش از لاف غرور
نیست بال شعله‌ات جز برگ کاه
باغ و بستان پر مکرر می‌شود
جانب دل هم نگاهی‌گاه گاه
در تماشاخانهٔ آیینه‌ام
می‌شود جوهر چو می‌سوزد نگاه
عشق را بر نقص استعداد من
گریهٔ ابر است بر حال گیاه
می‌گدازد شمع و از خود می‌رود
کای به خود واماندگان این است راه
دم مزن بیدل اگر صاحبدلی
محرم آیینه راکفر است آه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در شکنج عزتند ارباب جاه
آب‌گوهر بر نمی‌آید ز چاه
هوش مصنوعی: در دل عزت و بزرگی، صاحب‌منصبان و قدرتمندان به شکلی به دور از دسترس قرار دارند و مانند آب‌گوهر که نمی‌تواند از چاه بالا بیاید، آنها نیز در اوج مقام و منزلت خود، از دیگران دور هستند.
نخوت شاهی دهان اژدهاست
شمع را در می‌کشد آخرکلاه
هوش مصنوعی: غرور و تکبر سلطنت مانند دهان یک اژدهاست که به آرامی شمع را می‌مکد و در نهایت خاموشش می‌کند.
عمرها شد می‌تپد بی‌روی دوست
چون رگ یاقوت در خونم نگاه
هوش مصنوعی: زندگی‌ها گذشت، ولی عشق و دلبستگی به محبوب همچنان در وجودم زنده است، مانند رنگ یاقوت که در خون من جاری است و می‌تند.
در خیالش محو شد آثار من
این‌کتان را شست آخر نور ماه
هوش مصنوعی: در خیال او، نشانه‌های من از بین رفت و این پارچه‌ها را در پایان نور ماه شست.
در ادبگاه خم ابروی او
ماه نو دارد زبان عذر خواه
هوش مصنوعی: در جایی که زیبایی و هنرِ خمیدگی ابروهای او نمایان است، مثل ماه نو احساس عذرخواهی و دلجویی می‌کنم.
خانهٔ مجنون ما هم دود داشت
روزن چشم غزالان شد سیاه
هوش مصنوعی: در خانهٔ مجنون، دودی بلند شده و به خاطر آن، روزن چشم غزالان تیره و تار شده است. این تصویر نشان‌دهندهٔ حسرت و اندوهی است که به خاطر عشق ناکام به وجود آمده و بر زندگی او سایه انداخته است.
شعله ی ما را درین آفت سرا
جز به خاکستر نمی‌باشد پناه
هوش مصنوعی: شعله‌ی ما در این دنیای پرآشوب تنها به خاکستر پناه می‌برد.
ناامیدی دستگاه زندگیست
تاروپود کسوت صبح است آه
هوش مصنوعی: ناامیدی جزء لاینفک زندگی است و مانند تار و پود لباس صبحگاهی ما را در بر می‌گیرد. افسوس.
شرم دار ای سرکش از لاف غرور
نیست بال شعله‌ات جز برگ کاه
هوش مصنوعی: ای سرکش، از خودپسندی و ادعای بزرگ بودن شرم کن، چرا که هیچ چیز بیشتر از یک برگ کاه زیر شعله تو نیست.
باغ و بستان پر مکرر می‌شود
جانب دل هم نگاهی‌گاه گاه
هوش مصنوعی: باغ و بوستان همیشه سرسبز و زیبا می‌شود، اما دل نیز گاهی لازم است نگاهی به آن بیندازد و از زیبایی‌ها و احساسات لذت ببرد.
در تماشاخانهٔ آیینه‌ام
می‌شود جوهر چو می‌سوزد نگاه
هوش مصنوعی: در جایی که به تماشای خودم نشسته‌ام، وقتی که مدام به خودم نگاه می‌کنم، حقیقت وجودم نمایان می‌شود و به نوعی روح و جوهر من به تصویر کشیده می‌شود.
عشق را بر نقص استعداد من
گریهٔ ابر است بر حال گیاه
هوش مصنوعی: عشق، با وجود نارسایی و کمبودهای من، همچون بارش باران برای گیاهی که به آن نیاز دارد، احساساتی را به همراه دارد.
می‌گدازد شمع و از خود می‌رود
کای به خود واماندگان این است راه
هوش مصنوعی: شمع در حال ذوب شدن است و به تدریج از بین می‌رود. ای کسانی که در جا مانده‌اید، این راهی است که باید در پیش بگیرید.
دم مزن بیدل اگر صاحبدلی
محرم آیینه راکفر است آه
هوش مصنوعی: اگر بی‌دلی می‌خواهی صحبت کنی، بهتر است سکوت کنی؛ چون صاحب دلان و آگاهان به رازها، در دیده‌ی خود، شک بیشتر از کفر می‌بینند.