گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹۶

این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالین‌کرد یافت زیر سر زانو
یک مژه به صد عبرت شرم چشم ما نگشود
حلقه‌وار ته‌کردیم بر هزار در زانو
گل دمیده‌ایم اما رنگ و بو پشیمانی است
بود غنچهٔ ما را عالم دگر زانو
زین تلاش پا درگل‌کو ره وکجا منزل
همچو شمع پیمودیم شام تا سحر زانو
دل ادبگه نازست دعوی هوس‌کم‌کن
بایدت زدن چون موج پیش این‌گهر زانو
شوخی تمیز از ما وضع امن نپسندید
ورنه سلک این‌کهساربود سر به سر زانو
بسته‌ام‌ کمر عمری‌ست بر حلاوت تسلیم
بند بند من دارد همچو نیشکر زانو
عذر طاقت است اینجا قدردان جمعیت
پای تا نیارد خم نیست در نظر زانو
فکر سرنوشت من تا کجا تریها داشت
تا جبین به بار آمدگشت چشم‌تر زانو
شب زکلفت اسباب شکوه پیش دل بردم
گفت برنمی‌دارد درد سر مگر زانو
تا به‌کی هوس تازی چند هرزه پردازی
طایران رها کردند زیر بال و پر زانو
مشق معنی‌ام بیدل بر طبایع آسان نیست
سر فرو نمی‌آرد فکر من به هر زانو

اطلاعات

وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالین‌کرد یافت زیر سر زانو
هوش مصنوعی: این سرزمین غم و اندوه جایی برای آسایش نیست؛ هرکس که در اینجا خوابیده، به زانوهایش تکیه داده و دچار مشکلات است.
یک مژه به صد عبرت شرم چشم ما نگشود
حلقه‌وار ته‌کردیم بر هزار در زانو
هوش مصنوعی: یک مژه از چشم ما حرف‌های زیادی را بیان نکرد و ما دور هم جمع شده و در حسرت هزار در نشستیم و زانو زدیم.
گل دمیده‌ایم اما رنگ و بو پشیمانی است
بود غنچهٔ ما را عالم دگر زانو
هوش مصنوعی: ما جوانه‌ای سر زده‌ایم، اما رنگ و بوی ما حسرت و پشیمانی است. دنیا برای غنچهٔ ما ماجرا و حال و هوای دیگری دارد.
زین تلاش پا درگل‌کو ره وکجا منزل
همچو شمع پیمودیم شام تا سحر زانو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به همت و تلاش خود اشاره می‌کند که با وجود همه سختی‌ها و موانع، مانند شمعی که در تاریکی می‌درخشد، همواره در حال حرکت و تلاش بوده است. او از دشواری‌های راه صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که تا صبح زانو زده و خسته‌وار، ادامه داده است، بیانگر عزم و اراده قوی او در مسیر زندگی است.
دل ادبگه نازست دعوی هوس‌کم‌کن
بایدت زدن چون موج پیش این‌گهر زانو
هوش مصنوعی: دل همچون مکانی است که آداب و ظرافت در آن وجود دارد، و باید از دلبستگی‌ها و آرزوهای بیهوده کم کنید. مثل موج‌هایی که در برابر این گوهر باارزش و درخشان زانو می‌زنند، شما نیز باید در برابر آنچه ارزشمند است، فروتنی کنید.
شوخی تمیز از ما وضع امن نپسندید
ورنه سلک این‌کهساربود سر به سر زانو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که اگر کسی به روش‌های پاک و بی‌غرض ما اهمیتی ندهد و اوضاع را نامناسب بداند، باید بداند که در نهایت، ما هم دلیل و عذر و بهانه‌ای برای زانو زدن و تسلیم شدن نداریم. به عبارت دیگر، رد کردن یا نادیده گرفتن نیکی‌ها و صداقت‌های ما ممکن است عواقب داشت باشد.
بسته‌ام‌ کمر عمری‌ست بر حلاوت تسلیم
بند بند من دارد همچو نیشکر زانو
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام به تسلیم و پذیرش آغوش باز کرده‌ام، و این تسلیم به اندازه نیشکر لذیذ و شیرین است، که به آرامی و بدون مقاومت در حال خم شدن است.
عذر طاقت است اینجا قدردان جمعیت
پای تا نیارد خم نیست در نظر زانو
هوش مصنوعی: در اینجا، افرادی که در جمع هستند به خاطر ضعف و ناتوانی خود عذرخواهی می‌کنند و به این فکر می‌کنند که تنها نمی‌توانند به خوبی در کنار دیگران قرار بگیرند. همچنین، در نظر دیگران هیچ عیبی در زانو زدن و تسلیم شدن وجود ندارد، ولی در واقع، آنها نمی‌توانند به راحتی و بدون کمک برکشتن خود بیفتند.
فکر سرنوشت من تا کجا تریها داشت
تا جبین به بار آمدگشت چشم‌تر زانو
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که سرنوشت من چقدر تفکر و تامل داشت و این فکرها باعث شد که پیشانی‌ام به رنج و مشقت دچار شود و چشمانم پر از اشک شود.
شب زکلفت اسباب شکوه پیش دل بردم
گفت برنمی‌دارد درد سر مگر زانو
هوش مصنوعی: در شب که با زلف افسونگر خود زینت می‌سازم، به دل خود گفتم که فقط زانو زدن در برابر این زیبایی می‌تواند درد و رنج را تحمل کند.
تا به‌کی هوس تازی چند هرزه پردازی
طایران رها کردند زیر بال و پر زانو
هوش مصنوعی: چند مدت دیگر باید آرزوی ناپایدار و بی‌پایه‌ای کرد که پرندگان رها شده زیر بال و پرشان به زانو در آمده‌اند؟
مشق معنی‌ام بیدل بر طبایع آسان نیست
سر فرو نمی‌آرد فکر من به هر زانو
هوش مصنوعی: نوشتن معانی عمیق و پیچیده برای من سخت و آسان نیست؛ وقتی که فکر من به سادگی به زمین نمی‌افتد و نمی‌تواند به راحتی تسلیم شود.

حاشیه ها

1393/12/02 12:03
Alipur

مصرع اول این غزل
گاه روی بر خاکم گاه جبه بر زانو
زین سریکه من دارم نیست بیخبر زانو