گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹۲

نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو
برآر از عالم تمثال امکان رخت پیدایی
تو کار خویش‌ کن گو خانهٔ‌ آیینه ویران شو
جمال بی‌نشان در پردهٔ دل چشمکی دارد
که در اندیشهٔ ما خاک‌گرد و یوسفستان شو
جنون از چشم زخم امتیازت می‌کند ایمن
بقدر بوی یک‌ گل از لباس رنگ عریان شو
به بیقدری ازبن بازار سودی می‌توان بردن
گرانی سنگ میزان کمالت نیست ارزان شو
درین محفل به اظهار نیاز و ناز موهومی
هزار آیینه است از هرکجا خواهی نمایان شو
طریق عشق دشوارست از آیین خرد بگذر
حریف کفر اگر نتوان شدن باری مسلمان شو
ز گیر و دار امکان وحشتی تا کنج زانویی
به فکر چین دامن گر نمی‌افتی گریبان شو
هزار آیینه چون طاووس می‌خواهد تماشایت
بقدر شوخی رنگی که داری چشم حیران شو
به بزم جلوه‌پیمایی حیا ظرفی دگر دارد
حباب این محیطی در گشاد چشم پنهان شو
ز ساز محفل تحقیق این آواز می‌آید
که ای آهنگ یکتایی ازین نُه پرده عریان شو
گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل
به کنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم بگویم که به قیامت و روز حساب فکر کن یا در برابر طوفان‌ها ایستادگی کن. از قدرت و قدرت‌نمایی دست بکش و هر چیزی که می‌توانی، به واقعیت تبدیل کن.
برآر از عالم تمثال امکان رخت پیدایی
تو کار خویش‌ کن گو خانهٔ‌ آیینه ویران شو
هوش مصنوعی: از دنیای موجود، تصویری از تو برآور تا خودت را به نمایش بگذاری. کار خودت را انجام بده و بگذار خانهٔ آینه، ویران شود.
جمال بی‌نشان در پردهٔ دل چشمکی دارد
که در اندیشهٔ ما خاک‌گرد و یوسفستان شو
هوش مصنوعی: زیبایی ناشناخته‌ای در دل ما وجود دارد که با نگاهی دلربا به ما اشاره می‌کند؛ این زیبایی می‌تواند افکار ما را غنی کرده و ما را به دنیای پر از زیبایی و جواهرات راهنمایی کند.
جنون از چشم زخم امتیازت می‌کند ایمن
بقدر بوی یک‌ گل از لباس رنگ عریان شو
هوش مصنوعی: دیوانگی و آسیب‌های چشم زخم نمی‌توانند به تو آسیبی بزنند؛ فقط کافیست به نرمش و لطافت یک گل در لباس خود توجه کنی و از زیبایی‌اش بهره‌مند شوی.
به بیقدری ازبن بازار سودی می‌توان بردن
گرانی سنگ میزان کمالت نیست ارزان شو
هوش مصنوعی: در بازار کم‌فروشی، نمی‌توان از کم‌عرضه بودن سودی ببرد، و اگر ارزش تو پایین باشد، هرگز به قیمتی که شایسته‌اش هستی نخواهی رسید.
درین محفل به اظهار نیاز و ناز موهومی
هزار آیینه است از هرکجا خواهی نمایان شو
هوش مصنوعی: در این جمع، اگر بخواهی می‌توانی به راحتی خود را نشان دهی و نیاز و زیبایی‌ات را به نمایش بگذاری، چرا که هرکجا که بخواهی، انعکاس وجودت در آینه‌هایی که در اطراف هستند نمایان خواهد شد.
طریق عشق دشوارست از آیین خرد بگذر
حریف کفر اگر نتوان شدن باری مسلمان شو
هوش مصنوعی: راه عشق سخت و پرخم و پیچ است؛ از اصول عقل و خرد عبور کن. اگر نمی‌توانی به ایمان برسید، حداقل برای یک بار هم که شده، مسلمان شو.
ز گیر و دار امکان وحشتی تا کنج زانویی
به فکر چین دامن گر نمی‌افتی گریبان شو
هوش مصنوعی: در میانه‌ی مشکلات و تنگناهای زندگی، تا زمانی که به فکر و اندیشه نیفتی، هیچ‌گاه نمی‌توانی از درد و رنج رهایی یابی. اگر از این افکار رها نشوی، ممکن است خود را در مسیر سختی و درد ببینی.
هزار آیینه چون طاووس می‌خواهد تماشایت
بقدر شوخی رنگی که داری چشم حیران شو
هوش مصنوعی: هزاران آینه مانند طاووس به تماشای تو می‌پردازند، به اندازه‌ی رنگ و لطافتی که داری، چشمانشان حیرت‌زده می‌شود.
به بزم جلوه‌پیمایی حیا ظرفی دگر دارد
حباب این محیطی در گشاد چشم پنهان شو
هوش مصنوعی: در میهمانی که زیبایی‌ها در آن نمایان است، حیا مانند ظرفی متفاوت عمل می‌کند. حباب این فضا نشان‌دهنده‌ی نوعی راز و پنهانی است که در نگاه گشوده وجود دارد.
ز ساز محفل تحقیق این آواز می‌آید
که ای آهنگ یکتایی ازین نُه پرده عریان شو
هوش مصنوعی: از ساز محفل تحقیق، صدایی به گوش می‌رسد که می‌گوید ای آهنگ یکتایی، از این نه پرده، خود را آزاد کن.
گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل
به کنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو
هوش مصنوعی: اگر از خوششانسی و موفقیت راضی هستی، مانند موری کوچک در گوشه‌ای از زندگی‌ات به آرامی خزش کن و به عظمت و شکوهی همچون سلیمان دست یاب.