غزل شمارهٔ ۲۵۸۹
همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو
تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است
چون سایه سر به خاک نه و آرمیده رو
آخر به خواب نیستی از خویش رفتنی است
باری فسانهٔ من و ما هم شنیده رو
زبن دشت خارها همه بر باد رفتهاند
از خود چو سیل بر اثر آب دیده رو
عالم تمام معبد تسلیم بیخودیست
هر سو روی به سجدهٔ اشک چکیده رو
تا سر بر آری از چمن مقصد جنون
بر جادههای چاک چو جیب دریده رو
در خرقهٔ گدایی و درکسوت شهی
سوزن صفت ز تار تعلق جریده رو
سیر بهار میکدهٔ نازت آرزوست
گامی ز خود برون چو دماغ رسیده رو
گلچینی بهار طرب بی تعلقیست
چونگردباد دامن از این دشت چیده رو
بال امید بسمل این عرصه بسته نیست
پرواز اگر دری نگشاید تپیده رو
رنج خیال مصلحت ساز زندگیست
باریگهیکه نیست به دوشتکشیده رو
بیدل عنان عافیت ماگسسته است
مانند ریشه زیر زمین هم دویده رو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو
هوش مصنوعی: به مانند نفس که در آینه دل نمایان میشود، به همین شیوه در این مکان ورود کن و وجود خود را به نمایش بگذار.
تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است
چون سایه سر به خاک نه و آرمیده رو
هوش مصنوعی: تسلیم شدن به راهنمایی و هدایت دیگران کافی است، زیرا مانند سایهای که بر زمین افتاده، در آرامش و سکوت میتوان استراحت کرد و به مقصد نرسید.
آخر به خواب نیستی از خویش رفتنی است
باری فسانهٔ من و ما هم شنیده رو
هوش مصنوعی: در نهایت، خواب نمیماند و ما از وجود خود جدا خواهیم شد. به هر حال، داستان من و شما را هم شنیدهاند.
زبن دشت خارها همه بر باد رفتهاند
از خود چو سیل بر اثر آب دیده رو
هوش مصنوعی: در دشت، خارها از بین رفتهاند و مانند سیلی که اثرش بر روی آب دیده میشود، از خود هیچ نشانی باقی نمیگذارند.
عالم تمام معبد تسلیم بیخودیست
هر سو روی به سجدهٔ اشک چکیده رو
هوش مصنوعی: جهان بهعنوان یک معبد، در حالتی از تسلیم و خضوع قرار دارد و همه جا اشکها بهعنوان سجدهای از محبت و فراق نثار میشوند.
تا سر بر آری از چمن مقصد جنون
بر جادههای چاک چو جیب دریده رو
هوش مصنوعی: برای اینکه از چمنستان بلند شوی و به هدف جنون برسی، باید مانند یک جیب پاره شده، به جادههای چاکچاک بروی.
در خرقهٔ گدایی و درکسوت شهی
سوزن صفت ز تار تعلق جریده رو
هوش مصنوعی: در لباس زهد و گدایی و در مقام والای سلطنت، به مانند سوزنی خوشسیرت که از رشتهٔ وابستگیها رها شده، حرکت کن.
سیر بهار میکدهٔ نازت آرزوست
گامی ز خود برون چو دماغ رسیده رو
هوش مصنوعی: در بهار، آرزو داریم که به میکدهٔ زیباییها برویم. وقتی که به آنجا میرسیم، باید یک گام از خودمان فاصله بگیریم و خود را فراموش کنیم.
گلچینی بهار طرب بی تعلقیست
چونگردباد دامن از این دشت چیده رو
هوش مصنوعی: در بهار، شادی و نشاط بدون وابستگی و تعلقی مانند گردبادی است که دامن خود را از این دشت برمیچیند.
بال امید بسمل این عرصه بسته نیست
پرواز اگر دری نگشاید تپیده رو
هوش مصنوعی: امید به پرواز هرگز از بین نمیرود. حتی اگر درها بسته باشند، قلبی تپنده همیشه به دنبال راهی برای پرواز است.
رنج خیال مصلحت ساز زندگیست
باریگهیکه نیست به دوشتکشیده رو
هوش مصنوعی: زندگی پر از سختیها و مشکلات است، اما این رنجها به خاطر تأمین مصلحت و منفعتها به ما تحمیل میشود. گاهی اوقات بار این مشکلات به قدری سنگین میشود که دیگر نمیتوان تحمل کرد.
بیدل عنان عافیت ماگسسته است
مانند ریشه زیر زمین هم دویده رو
هوش مصنوعی: دنیا و مشکلاتش به قدری تغییر کردهاند که دیگر خبری از آرامش و آسایش نیست. مانند ریشۀ درخت که زیر زمین و به دور از چشمها به سواری خود ادامه میدهد، ما نیز در این شرایط، با وجود ناپیدا بودن، به تلاشها و کوششهای خود ادامه میدهیم.

بیدل دهلوی