گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۸۴

مه نو می‌نماید امشبم از آسمان ابرو
قدح‌ کج‌ کرده می‌آید اشارتهای آن ابرو
تعالی الله چه نقشی دلفریب است این نمی‌دانم
که جوهر در دم تیغ است یا ناز اندر آن ابرو
به این انداز در اندیشهٔ صید که می‌تازد
که عمری شد همان افکنده است ازکف عنان ابرو
اشارت محو حیرت کن که در بزم تماشایش
به رنگ ماه نو در چشم می‌گردد نهان ابرو
نه گلشن نرگسی دارد نه دریا موج می‌آرد
به عالم فتنه می‌کارد همان چشم و همان ابرو
چرا در خاک و خون ننشاندم دردی که من دارم
چو تیر افکنده است از خویش دورم آن کمان ابرو
خرابی می‌کنم تعمیر نازی در نظر دارم
ز بخت تیرهٔ من وسمه‌ای می‌خواهد آن ابرو
ز غفلت شکوه‌ها پرداختم اما نفهمیدم
که خوبان را تغافل گوش می‌باشد زبان ابرو
جهانی را تحیر بسمل ناز تو می‌بینم
نمی‌دانم چه تیغ است اینکه دارد در میان ابرو
به یاد چین ابروی تو دریا را ز امواجش
شکستی می‌کشد بر دوش چندین‌کاروان ابرو
اشارت هم به ایمای خیالش بر نمی‌آید
اگر بر اوج استغنا نباشد نردبان ابرو
به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل
به چشم مصلحت تیغم به عرض امتحان ابرو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه نو می‌نماید امشبم از آسمان ابرو
قدح‌ کج‌ کرده می‌آید اشارتهای آن ابرو
هوش مصنوعی: امشب ماه در آسمان بسیار زیبا و نو می‌درخشد و مانند قدحی که کج گرفته شده، ابروانش اشاره‌ای به ما می‌کنند.
تعالی الله چه نقشی دلفریب است این نمی‌دانم
که جوهر در دم تیغ است یا ناز اندر آن ابرو
هوش مصنوعی: خداوند چه زیبایی دارد! نمی‌دانم که زیبایی این چهره به خاطر جاذبه‌ای است که در لحظه‌ی سرنوشت‌سازش وجود دارد یا اینکه زیبایی او در نرمی و ناز ابروهایش نهفته است.
به این انداز در اندیشهٔ صید که می‌تازد
که عمری شد همان افکنده است ازکف عنان ابرو
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که شکار به فکر است، او هم در پی شکار می‌شتابد، زیرا مدت زیادی است که همین اندازه که شاهرگ جلو خود را رها کرده، طعمه‌اش را از دست داده.
اشارت محو حیرت کن که در بزم تماشایش
به رنگ ماه نو در چشم می‌گردد نهان ابرو
هوش مصنوعی: به طور ضمنی اشاره کن که در دودستگی و حیرت او، در جمع دوستان، دیدنش چنان جذاب و خاص است که مانند رنگ ماه نو در چشم می‌درخشد و ابروهایش به طرز عجیبی پنهان می‌شوند.
نه گلشن نرگسی دارد نه دریا موج می‌آرد
به عالم فتنه می‌کارد همان چشم و همان ابرو
هوش مصنوعی: نه باغی از گل‌های نرگس دارد و نه دریا امواجی را به وجود می‌آورد، بلکه همان چشم و ابرو باعث ایجاد و پدید آوردن فتنه و آشفتگی در عالم هستند.
چرا در خاک و خون ننشاندم دردی که من دارم
چو تیر افکنده است از خویش دورم آن کمان ابرو
هوش مصنوعی: چرا در خاک و خون نمی‌گذارم دردی که دارم؟ چون تیر پرتاب شده‌ای است که از من فاصله دارد. آن کمان ابرو، دور از من است.
خرابی می‌کنم تعمیر نازی در نظر دارم
ز بخت تیرهٔ من وسمه‌ای می‌خواهد آن ابرو
هوش مصنوعی: من خراب می‌کنم، اما می‌خواهم آن شکلی زیبا را دوباره بسازم. از آنجایی که بخت من چندان خوب نیست، به یک نشانه یا علامت نیاز دارم که نشان‌دهندهٔ آن ابروی خوش‌فرم باشد.
ز غفلت شکوه‌ها پرداختم اما نفهمیدم
که خوبان را تغافل گوش می‌باشد زبان ابرو
هوش مصنوعی: از ناپختگی و بی‌توجهی‌ام شکایت‌های بسیاری کردم، اما متوجه نشدم که خوبان با ابرو و نگاه خود بی‌توجهی را بیان می‌کنند.
جهانی را تحیر بسمل ناز تو می‌بینم
نمی‌دانم چه تیغ است اینکه دارد در میان ابرو
هوش مصنوعی: من دنیا را در حیرت و شگفتی می‌بینم، زیرا زیبایی و ناز تو همچون شمشیری است که در میان ابروهای تو قرار دارد و نمی‌دانم این چه قدرتی است.
به یاد چین ابروی تو دریا را ز امواجش
شکستی می‌کشد بر دوش چندین‌کاروان ابرو
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت ابروهای تو، دریا با امواجش این‌چنین فروریخته و بار سنگین چندین کاروان را بر دوش می‌کشد.
اشارت هم به ایمای خیالش بر نمی‌آید
اگر بر اوج استغنا نباشد نردبان ابرو
هوش مصنوعی: اگر که او در حالت بسیار بی‌نیازی و آزادی قرار نداشته باشد، حتی اشاره و نظرش هم از جاذبه‌ی زیبایی ابرویش نمی‌تواند به کسی منتقل شود.
به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل
به چشم مصلحت تیغم به عرض امتحان ابرو
هوش مصنوعی: در وضعی که سرکشی و لطف تواضع را می‌بینم، بیدل به چشم مصلحت می‌آید؛ گویا تیغ من در آزمون، ابروهای تو را هدف گرفته است.