گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۸۰

ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو
آینهٔ جمال تو آینهٔ جمال تو
از تب‌ و تاب آب و گل‌ تا تک و تاز جان و دل
ریشهٔ‌ کس نمی‌دود در چمن خیال تو
چرخ به صد کمند چین‌ بوسه زده است‌ بر زمین
بس که بلند جسته است‌ گرد رم غزال تو
بر در ناز کبریا چند غبار ماسوا
در کف وهم من‌ که داد آینهٔ محال تو
این بم و زیر و قیل و قال نیست به ساز لایزال
نقص و کمال فهم ماست بدر تو و هلال تو
خلق ز سعی نارسا سوخت جبین به نقش پا
برهمه داغ سایه بست سرکشی نهال تو
شیشهٔ ساعت فلک از چه حساب دم زند
راه نفس‌ گرفته است غیرت ماه و سال تو
پیری‌ام از قد دو تا راه نبرد هیچ جا
هم به در تو می‌برم حلقهٔ انفعال تو
تشنهٔ بوس آن لبم لیک ز ننگ ناکسی
جرأتم آب می‌کند از تری زلال تو
باید از اقتضای شوق بر سر غفلتم‌ گریست
از تو جدا چسان شوم تا طلبم وصال تو
طایر آشیان عجز ناز فروش حسرت است
رنگ شکسته می‌پرد بیدل خسته بال تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز عنایت آشکار شخص تو و مثال تو
آینهٔ جمال تو آینهٔ جمال تو
هوش مصنوعی: ای شخص تو به خاطر لطف و کرم‌ات، چون آینه‌ای هستی که زیبایی‌های تو را به وضوح نشان می‌دهد.
از تب‌ و تاب آب و گل‌ تا تک و تاز جان و دل
ریشهٔ‌ کس نمی‌دود در چمن خیال تو
هوش مصنوعی: از هیاهوی آب و گل تا شور و شوق جان و دل، هیچ کس در چمن خیال تو ریشه نمی‌دواند.
چرخ به صد کمند چین‌ بوسه زده است‌ بر زمین
بس که بلند جسته است‌ گرد رم غزال تو
هوش مصنوعی: جهان با هزار و یک دام، بوسه‌ای بر زمین زده است، چون که به‌قدری بلند پرواز کرده که به دور غزال تو می‌چرخد.
بر در ناز کبریا چند غبار ماسوا
در کف وهم من‌ که داد آینهٔ محال تو
هوش مصنوعی: در آستانه ی بزرگی و عظمت الهی، چه مقدار غبار و آلودگی وجود دارد که در دنیای خیالات من نشسته است، اما تو به من آینه‌ای داده‌ای که حقیقتی ناممکن را نشان می‌دهد.
این بم و زیر و قیل و قال نیست به ساز لایزال
نقص و کمال فهم ماست بدر تو و هلال تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه در زندگی و جهان دیده می‌شود، فقط صداها و جنجال‌ها نیست. در واقع، همه چیز به درک و فهم ما از کمال و نقص مربوط است که به تو و زیبایی‌ات بازمی‌گردد.
خلق ز سعی نارسا سوخت جبین به نقش پا
برهمه داغ سایه بست سرکشی نهال تو
هوش مصنوعی: مردم از تلاش ناکافی رنج می‌برند و جبین‌شان با نشانه‌هایی از سختی مملو از زخم و آثار گذر بر آن‌هاست. در عین حال، سایه‌ی سرکشی و سرزندگی تو بر همه جا نقش بسته است.
شیشهٔ ساعت فلک از چه حساب دم زند
راه نفس‌ گرفته است غیرت ماه و سال تو
هوش مصنوعی: زمان به مانند شیشه ساعتی است که به حساب می‌آید و نفس کشیدن آن نشان‌دهندهٔ غیرت و اهمیت به ماه و سال توست.
پیری‌ام از قد دو تا راه نبرد هیچ جا
هم به در تو می‌برم حلقهٔ انفعال تو
هوش مصنوعی: سالیان زیادی از عمرم گذشته و در این مدت هیچ راهی به جایی نبردم، اما همچنان در درگاه تو احساس ضعف و ناتوانی می‌کنم.
تشنهٔ بوس آن لبم لیک ز ننگ ناکسی
جرأتم آب می‌کند از تری زلال تو
هوش مصنوعی: تشنگی برای بوسیدن آن لبانم دارم، اما به خاطر شرم از بی‌لیاقتی‌ام، جسارت نمی‌کنم و آب زلال تو مرا می‌ترساند.
باید از اقتضای شوق بر سر غفلتم‌ گریست
از تو جدا چسان شوم تا طلبم وصال تو
هوش مصنوعی: باید به خاطر اشتیاقی که دارم بر بی‌خبری خودم گریه کنم. چگونه می‌توانم از تو جدا شوم در حالی که هنوز به دنبال وصل تو هستم؟
طایر آشیان عجز ناز فروش حسرت است
رنگ شکسته می‌پرد بیدل خسته بال تو
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در آشیانه‌ی ناتوانی نشسته، به حسرت ناز و زیبایی می‌نگرد. رنگ‌های شکسته نشان از درد و ناامیدی اوست. بیدل، که خسته و پژمرده است، می‌خواهد پرواز کند.