غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
منفعلم برکه برم حاجت خویش از برتو
ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو
آینهٔکون و مکان حیرت سیر چمنت
ساغر رنگ دو جهان حسرت گرد سر تو
تاب جمال تو ز کس راست نیاید ز هوس
حلقهٔ گیسوی تو بس چشم تماشاگر تو
محرم آن لعل نشدکام تمنایکسی
غیرتبسمکه برد چاشنی از شکرتو
رنگ تو آشفته چوگل در چمن آرزویت
موج تو غلتان چوگهر در طلبگوهر تو
صبح برد تا به کجا پایه ز قطع نفسش
وانشود زین هوسی چند ره منظر تو
نُه فلک ازگردش سرگشته به خمیازه سمر
همت ظرف که کشد بادهٔ بیساغر تو
سعی طلب بی سر و پا جادهٔ تحقیق رسا
سبحه صفت آبلهها خفته برون در تو
خط حساب من و ما راه گشاید ز کجا
صفر نماید به نظر نقطهای از دفتر تو
بیدل از افسون سخن بلبل باغ چهگلی
رنگ چمن میشکند بوی بهار از پر تو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منفعلم برکه برم حاجت خویش از برتو
ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو
هوش مصنوعی: من از تو خواستههایم را برآورده میکنم، ای که وجودت مانند سرم بر روی من است و من نیز مانند سرت در دروازه تو هستم.
آینهٔکون و مکان حیرت سیر چمنت
ساغر رنگ دو جهان حسرت گرد سر تو
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به توصیف حیرت و شگفتی انسان از وجود معشوق اشاره دارد. آینه نمادی از نمایشگاه زیباییهاست و در عین حال مکان و زمان نشاندهنده وضعیتهای مختلف زندگی است. شاعر در اشاره به ساغر رنگ، به تنوع و زیباییهای دو دنیای مادی و معنوی اشاره میکند، که همه آنها در دوری و حسرت از معشوق آنقدر غرق شدهاند که گویی همواره در حال گشت و گذار و تجدید نظر هستند. در نهایت، محور این حسرت و حیرت، تنها وجود معشوق است که مرکز تمام زیباییها و شگفتیهاست.
تاب جمال تو ز کس راست نیاید ز هوس
حلقهٔ گیسوی تو بس چشم تماشاگر تو
هوش مصنوعی: زیبایی تو به هیچکس نمیرسد، و از شوق دیدن حلقههای گیسویت، چشمهای نگران تماشاگران همیشه باز است.
محرم آن لعل نشدکام تمنایکسی
غیرتبسمکه برد چاشنی از شکرتو
هوش مصنوعی: کسی جز لبخند تو، برای رسیدن به خواستهام هیچ چیزی برایم قیمتی و گرانبها نیست. من فقط میخواهم گنجینه تو را داشته باشم.
رنگ تو آشفته چوگل در چمن آرزویت
موج تو غلتان چوگهر در طلبگوهر تو
هوش مصنوعی: رنگ چهرهات در میان گلها شبیه گلی است که در چمن خود را نشان میدهد و حالت ناپایدار تو مانند مرواریدی است که به دنبال گوهر خود میگردد.
صبح برد تا به کجا پایه ز قطع نفسش
وانشود زین هوسی چند ره منظر تو
هوش مصنوعی: صبح فرارسیده است و نمیدانم تا کجا میخواهد برود، نمیتوانم از این آرزوهای بیپایه رهایی یابم، به خاطر دیدن تو.
نُه فلک ازگردش سرگشته به خمیازه سمر
همت ظرف که کشد بادهٔ بیساغر تو
هوش مصنوعی: نه آسمان به خاطر چرخش خود خسته و سرگیجهدار است و نه به دلیل این که توای دیوانه، زمینی در حال خمیازهکشیدن است. بلکه این ظرفی است که بیساغر، شراب تو را در خود جا میدهد.
سعی طلب بی سر و پا جادهٔ تحقیق رسا
سبحه صفت آبلهها خفته برون در تو
هوش مصنوعی: تلاش برای فهمیدن و جستجو در مسیر علم، شبیه به دانههای تسبیحی است که به ظاهر بیمعنا و آشفتهاند، اما در عمیقترین وجود تو خوابیدهاند.
خط حساب من و ما راه گشاید ز کجا
صفر نماید به نظر نقطهای از دفتر تو
هوش مصنوعی: حساب و کتاب من و تو باید از کجا شروع شود تا بتواند نقطهای از زندگی تو را که خالی و بدون ارزش به نظر میرسد، روشن کند.
بیدل از افسون سخن بلبل باغ چهگلی
رنگ چمن میشکند بوی بهار از پر تو
هوش مصنوعی: بیدل از جادوی سخن بلبل در باغ میگوید که چه گلهایی در چمن رنگین میشوند و عطر بهار از پر تو میوزد.

بیدل دهلوی