غزل شمارهٔ ۲۵۷۶
نقاش تاکشد اثر ناتوان او
بندد قلم ز سایهٔ موی میان او
از بحر عشق رخت سلامتکه میبرد
کشتی شکستن است دلیل کران او
حزنی در ین بساط تحیر نیافتم
شمعیکه مغز نالهکشد استخوان او
راز تو آتشیستکه چون پرده در شود
کام هزار سنگ شکافد زبان او
دارد وداع عافیت از عشق دم زدن
یعنی چو عود سوختنست امتحان او
آن موج تیغش از سر دریا گذشته است
کایینه دارد از دل گوهر فشان او
در وادیی که محمل امید بستهایم
نالد شکست بر جرس کاروان او
عمر شرار فرصت گلزار زندگیست
از همگذشتهگیر بهار و خزان او
تمثال نیست غیر غبار خیال شخص
خلقیست خود فروش متاع دکان او
هر ساز از ترانهٔ خود میدهد خبر
وهم است اگر زمن شنوی داستان او
بیدل سراغ عالم عنقا تحیر است
آن نیست بینشانکه تو یابی نشان او
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵: من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام اوغزل شمارهٔ ۲۵۷۷: کو عبرت آگهی که به تحقیق راه او
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نقاش تاکشد اثر ناتوان او
بندد قلم ز سایهٔ موی میان او
هوش مصنوعی: نقاشی که در تواناییهایش ناتوان است، وقتی که به سایهٔ موی او میرسد، قلمش را زمین میگذارد.
از بحر عشق رخت سلامتکه میبرد
کشتی شکستن است دلیل کران او
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای عمیق و وسیع است که اگر کسی به دنبال نجات از آن باشد، فقط به شکست و غرق شدن خواهد انجامید. عشق مانند دریایی است که نمیتوان به سادگی از آن خارج شد و هر تلاشی برای فرار از آن، انسان را در معرض خطر قرار میدهد.
حزنی در ین بساط تحیر نیافتم
شمعیکه مغز نالهکشد استخوان او
هوش مصنوعی: در این دنیا، نگرانی و غمهای بسیاری وجود دارد، اما من هیچ چیز مثبتی پیدا نکردم. تنها شمعی وجود دارد که با وجود خاموشیاش، همچنان ناله و حسرت را تجربه میکند.
راز تو آتشیستکه چون پرده در شود
کام هزار سنگ شکافد زبان او
هوش مصنوعی: راز تو مانند آتشی است که وقتی پرده کنار برود، دلی هزاران سنگ را میشکند و زبان او را آزاد میکند.
دارد وداع عافیت از عشق دم زدن
یعنی چو عود سوختنست امتحان او
هوش مصنوعی: عافیت و آرامش از عشق خداحافظی میکند و این نشان میدهد که عشق، همچون عود در حال سوختن است و میتواند آزمایشی دشوار باشد.
آن موج تیغش از سر دریا گذشته است
کایینه دارد از دل گوهر فشان او
هوش مصنوعی: موجی که مانند تیغی برآمده است، از عمق دریا عبور کرده و نشانههایی از زیبایی و شگفتی دل او را به نمایش میگذارد.
در وادیی که محمل امید بستهایم
نالد شکست بر جرس کاروان او
هوش مصنوعی: در مکانی که امید را به دوش میکشیم، صدای شکست به گوش میرسد و کاروان ما تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
عمر شرار فرصت گلزار زندگیست
از همگذشتهگیر بهار و خزان او
هوش مصنوعی: عمر کوتاه و پرشوری که داریم، مانند فرصتی برای بهرهبرداری از زیباییها و خوشیهای زندگی است. باید از زمان بهار و پاییز زندگیمان استفاده کنیم و لحظات ناب را دریابیم.
تمثال نیست غیر غبار خیال شخص
خلقیست خود فروش متاع دکان او
هوش مصنوعی: تصویر واقعی چیزی جز غبار خیال نیست، زیرا شخصیتی که خود را میفروشد، تنها یک کالای بازاری است.
هر ساز از ترانهٔ خود میدهد خبر
وهم است اگر زمن شنوی داستان او
هوش مصنوعی: هر سازی از نغمه و آهنگ خودش خبر میدهد. اگر از من بشنوی، داستان آن ساز را درک خواهی کرد و این توهم است که تو را به واقعیت نزدیک میکند.
بیدل سراغ عالم عنقا تحیر است
آن نیست بینشانکه تو یابی نشان او
هوش مصنوعی: جستجوی حقیقت و معرفت، همچون یافتن موجودی اسطورهای و کمیاب است. باید توجه داشت که پیدا کردن نشانهای از آن دانایی بزرگ، در چهره و وجود تو نهفته است.

بیدل دهلوی