غزل شمارهٔ ۲۵۶
جهانگرفت غبار جنون تلاشی ما
چوصبح تاختبهگردون جگرخراشی ما
حریرکسوت تنزیه فال شوخی زد
به بوی پیرهن آمیخت بدقماشی ما
دل از تعلق اسباب قطع راحتکرد
نفس به نالهکشید از قفس تراشی ما
نداشت گرد دگر آستان یکتایی
خیال قرب شد احکام دور باشی ما
چه ظلم داشت درین انجمن تمیز فضول
که خودپرست عیانکرد خواجه تاشی ما
کسی مباد خجل از تعلق اغراض
عرق به جبهه دماند از نیاز پاشی ما
در آتشیم چو شمع از ضعیفی طاقت
که رنگ رفته نجستهست از حواشی ما
به هر زمینکه فتادیم برنخاست غبار
جهات تنگ شد از پهلوی فراشی ما
ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل
قدح در آبگهر زد ادب معاشی ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهانگرفت غبار جنون تلاشی ما
چوصبح تاختبهگردون جگرخراشی ما
هوش مصنوعی: دنیا از غبار جنون ما پر شده است، همانطور که صبحگاه با تلاش زودهنگام خود به آسمان میشتابد، درد و رنج ما نیز به دلها آسیب میزند.
حریرکسوت تنزیه فال شوخی زد
به بوی پیرهن آمیخت بدقماشی ما
هوش مصنوعی: حریر لطیف و نرم، مانند نخیست که با بوی پیراهن ترکیب شده و به شوخی زندگی اشاره دارد، در حالی که کم توجهی ما به آن میانجامد.
دل از تعلق اسباب قطع راحتکرد
نفس به نالهکشید از قفس تراشی ما
هوش مصنوعی: دل از وابستگیها رها شد و این باعث شد که نفس به آرامی ناله کند و از قفس ساختهشدهی ما آزاد شود.
نداشت گرد دگر آستان یکتایی
خیال قرب شد احکام دور باشی ما
هوش مصنوعی: اگر در آستانه یکتایی و نزدیکی به معشوق نروید، دیگر دلباختهای وجود نخواهد داشت و احوالات دوری ما ادامه خواهد داشت.
چه ظلم داشت درین انجمن تمیز فضول
که خودپرست عیانکرد خواجه تاشی ما
هوش مصنوعی: در این مجلس چه ناملایمتی وجود دارد که شخصیتی خودخواه و خودپسند، با وقاحت تمام، شخصیت ما را به نمایش گذاشته است.
کسی مباد خجل از تعلق اغراض
عرق به جبهه دماند از نیاز پاشی ما
هوش مصنوعی: هرگز نگذارید که به خاطر علاقهها و مقاصد خود، از نیاز و ضرورت زندگی و تلاشهای خود عقب بمانید.
در آتشیم چو شمع از ضعیفی طاقت
که رنگ رفته نجستهست از حواشی ما
هوش مصنوعی: ما همچون شمعی هستیم که در آتش میسوزد و به دلیل ضعف خود، تاب و توانمان کم شده است. رنگ و حالتی که از زندگی ما باقی مانده، به گوشهها و حواشی ما منتقل شده و دیگر در مرکز وجود ما نیست.
به هر زمینکه فتادیم برنخاست غبار
جهات تنگ شد از پهلوی فراشی ما
هوش مصنوعی: هرجا که رفتیم، گرد و غبار ناشی از جابجایی ما بالا نرفت و فضا به خاطر حضور ما تنگ و محدود شد.
ز نشئهٔ می تمکین ما مگو بیدل
قدح در آبگهر زد ادب معاشی ما
هوش مصنوعی: از اثر شراب و حالت سرمستی ما چیزی نگو، بیدل عزیز، چرا که آداب معاشرت ما در این حال مانند ظرفی است که در آب جواهر غوطهور شده است.