غزل شمارهٔ ۲۵۵۴
ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
بهروی گل ننشیند ز شرم رنگ برون
خیال آن مژه خون میکند چه چاره کنم
دل آب گشت و نمیآید این خدنگ برون
زمانه مجمع آیینههای ناصاف است
درون صفا ز کدورت نشسته زنگ برون
حذر کنید ز کینی که از دو دل خیزد
شرار کوفته میآید از دو سنگ برون
بساط صلح گر از عافیت نگردد تنگ
کسی ز خانه نیاید بهعزم جنگ برون
بهار عالم انصاف گر به این رنگست
نرفته است مسلمانی از فرنگ برون
به لاف پیش مبر دعوی توانایی
که خارتنگ نیاید ز پای لنگ برون
ز طعن تیره درونان خدا نگهدارد
نفس جنون زده میآید از تفنگ برون
دریغ محرمی دل نصیب فطرت نیست
نشستهایم ز آیینه همچو زنگ برون
تعلقات جهان حکم نیستان دارد
نشد صدا هم ازین کوچههای تنگ برون
هزار سنگ به دل کوفتیم لیک چه سود
میی نیامد ازین شیشه جز ترنگ برون
نفس نیاز خرام که میکنی بیدل
که سنگ سبزه نیارد بهاین درنگ برون
غزل شمارهٔ ۲۵۵۳: جنون ما بیابانهاست از آوارگی بیرونغزل شمارهٔ ۲۵۵۵: گر ز بزم، آن بت ساقی لقب آید بیرون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
بهروی گل ننشیند ز شرم رنگ برون
هوش مصنوعی: اگر از پرده بیرون بیایی و لباس تنگ را کنار بزنی، گل در برابر تو از شرم رنگش بیرون نخواهد آمد.
خیال آن مژه خون میکند چه چاره کنم
دل آب گشت و نمیآید این خدنگ برون
هوش مصنوعی: نگاه آن مژه، دل را به درد میآورد. چه کنم، دل من به اندازهای غمگین شده که نمیتواند این تیر غم از قلبم خارج شود.
زمانه مجمع آیینههای ناصاف است
درون صفا ز کدورت نشسته زنگ برون
هوش مصنوعی: زمانه همچون مجموعهای از آیینههای ناهموار و ناصاف است. درون این آیینهها، صفایی وجود دارد، اما به دلیل کثیفی و زنگاری که بر سطح آنها نشسته، این صفا به خوبی نمایان نمیشود.
حذر کنید ز کینی که از دو دل خیزد
شرار کوفته میآید از دو سنگ برون
هوش مصنوعی: از دشمنی و کینهای که از دلهای دوگانه و متضاد سرچشمه میگیرد، دوری کنید؛ زیرا این کینه مانند آتش غلیان میکند و از برخورد دو سنگ به وجود میآید.
بساط صلح گر از عافیت نگردد تنگ
کسی ز خانه نیاید بهعزم جنگ برون
هوش مصنوعی: اگر اوضاع صلح و آرامش تحت تأثیر سختی و مشکلات قرار نگیرد، هیچ کس از خانهاش برای جنگ بیرون نمیآید.
بهار عالم انصاف گر به این رنگست
نرفته است مسلمانی از فرنگ برون
هوش مصنوعی: اگر بهار و زیباییهای عالم به این شکل است، پس هیچ مسلمانی از کشورهای غربی به دور نرفته است.
به لاف پیش مبر دعوی توانایی
که خارتنگ نیاید ز پای لنگ برون
هوش مصنوعی: به زبان ساده میتوان گفت که نیازی به خودستایی و ادعای قدرت و توانایی نیست، زیرا در نهایت، انسانهایی که ناتوانی یا کمبود توان دارند، نمیتوانند به نتایج مثبتی دست یابند.
ز طعن تیره درونان خدا نگهدارد
نفس جنون زده میآید از تفنگ برون
هوش مصنوعی: خداوند از طعنه و بدگویی افراد حسود و بیخبری محافظت کند، زیرا حال و وضعیت دلم به شدت آشفته و پریشان است و ممکن است به خاطر این خشم و ناراحتی، واکنشی شدید از خود بروز دهم.
دریغ محرمی دل نصیب فطرت نیست
نشستهایم ز آیینه همچو زنگ برون
هوش مصنوعی: تأسف میخورم که دل بازرگانی بر اثر فطرت ما نصیب نمیشود؛ ما در آینه نشستهایم و مانند زنگهای بیرون هستیم.
تعلقات جهان حکم نیستان دارد
نشد صدا هم ازین کوچههای تنگ برون
هوش مصنوعی: تعلقها و وابستگیهای دنیای ما مانند نیستانی هستند که در آن صدایی نمیرسد و از این کوچههای باریک به هیچجا نمیرود.
هزار سنگ به دل کوفتیم لیک چه سود
میی نیامد ازین شیشه جز ترنگ برون
هوش مصنوعی: ما هزاران سنگ به دل زدیم، اما چه فایدهای نداشت؛ از این شیشه فقط رنگی بیرون آمد.
نفس نیاز خرام که میکنی بیدل
که سنگ سبزه نیارد بهاین درنگ برون
هوش مصنوعی: وقتی که سر به سجده نیاز میگذاری و آهسته به جلو میآیی، به خود بگو که سنگ سبزه نمیتواند با این وقفه به کجا برود.

بیدل دهلوی