غزل شمارهٔ ۲۵۵۲
ببینم تاکیام آرَد جنون زین دامگه بیرون
پَری افشاندهام در رنگ یعنی میتپم در خون
بقدرِ هستی از بیاختیاری ساختم اما
به ذوق دانه و آب از قفس نتوان شدن ممنون
جنون عالم از گرد سحر بیپرده است اینجا
بقدرِ داغِ اختر پنبه سامان میکند گردون
تو و من عالمی را از حقیقت بیخبر دارد
زمانی گر نفس دزدی عبارت نیست جز مضمون
گشاد دل به آغوش تعلقها نمیسازد
چو صحرا وسعتم افکنده است از خانمان بیرون
جهانی را شهید بینیازی کردهام اما
طرب خونی ندارد تا کُنم رختِ هوس گلگون
چه امکان است سیل مرگ گرد حرص بنشاند
نرفت آخر به زیر خاک هم گنج از کف قارون
به خود صدعقده بستم تا به آزادی علم گشتم
به چندین سکته چون نی مصرعی را کردهام موزون
به بزم کبریا ما را چه امکان است پیدایی
مثال خاک نتوان دید در آیینهٔ گردون
سواد آگهی گر دیدهٔ هوشت کند روشن
به زیر خیمهٔ لیلی رو از موی سر مجنون
مباش ایمن ز لعل جانگداز گلرُخان بیدل
بلای جان بود چون با هم آمیزد می و افیون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ببینم تاکیام آرَد جنون زین دامگه بیرون
پَری افشاندهام در رنگ یعنی میتپم در خون
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم تا کی این دیوانگی مرا به خود مشغول میکند. در این موقعیت، پرندهای را که در رنگها افشاندهام، نظاره میکنم و احساس میکنم که در خون میتپم.
بقدرِ هستی از بیاختیاری ساختم اما
به ذوق دانه و آب از قفس نتوان شدن ممنون
هوش مصنوعی: من به اندازه وجودم از ناتوانی و بیاختیاریام ساخت و ساز کردم، اما به خاطر لذت دانه و آب، نتوانستم از قفس خارج شوم.
جنون عالم از گرد سحر بیپرده است اینجا
بقدرِ داغِ اختر پنبه سامان میکند گردون
هوش مصنوعی: جنون و دیوانگی ناشی از جادو و سحر در اینجا به وضوح دیده میشود، به گونهای که به اندازهی شدت حرارتی که از ستارهها میتابد، آسمان یکجا به هم ریخته و دگرگون میشود.
تو و من عالمی را از حقیقت بیخبر دارد
زمانی گر نفس دزدی عبارت نیست جز مضمون
هوش مصنوعی: تو و من در دنیایی زندگی میکنیم که از واقعیت دور است و در حقیقت، زمانی که نفس خود را از ما میگیرد، هیچ چیز جز معنا و مفهوم واقعی نیست.
گشاد دل به آغوش تعلقها نمیسازد
چو صحرا وسعتم افکنده است از خانمان بیرون
هوش مصنوعی: دل بزرگ و گشاده به وابستگیها و تعلقات نمیچسبد، مثل اینکه وسعت صحرا مرا از خانهام دور کرده است.
جهانی را شهید بینیازی کردهام اما
طرب خونی ندارد تا کُنم رختِ هوس گلگون
هوش مصنوعی: من جهانی را به خاطر بینیازیام قربانی کردهام، اما شور و شوقی برایم نیست که بتوانم آرزوهایم را به دست بیاورم.
چه امکان است سیل مرگ گرد حرص بنشاند
نرفت آخر به زیر خاک هم گنج از کف قارون
هوش مصنوعی: امکان ندارد که خشم و حرص انسان باعث شود که مرگ او از میان برود. در نهایت، همواره گنج و ثروت همانند گنج قارون از دست میرود و فرد به زیر خاک میرود.
به خود صدعقده بستم تا به آزادی علم گشتم
به چندین سکته چون نی مصرعی را کردهام موزون
هوش مصنوعی: به خودم مشکلات زیادی را تحمیل کردم تا به دانایی و آزادی برسم. برای رسیدن به این مرحله، بارها در مسیر دچار توقف و مشکل شدم، ولی نهایتاً توانستم کلمات را به صورت موزون و زیبا کنار هم بچینم.
به بزم کبریا ما را چه امکان است پیدایی
مثال خاک نتوان دید در آیینهٔ گردون
هوش مصنوعی: در محفل بزرگ الهی، ما چطور میتوانیم وجود داشته باشیم؟ مانند خاک که در آسمان و در آینه نمیتوان آن را دید.
سواد آگهی گر دیدهٔ هوشت کند روشن
به زیر خیمهٔ لیلی رو از موی سر مجنون
هوش مصنوعی: اگر هوش و آگاهی تو افزایش یابد و روشن شود، زیر خیمه لیلی برو و از موهای مجنون بهره ببر.
مباش ایمن ز لعل جانگداز گلرُخان بیدل
بلای جان بود چون با هم آمیزد می و افیون
هوش مصنوعی: از ارتباط با زیباییهای دلفریب کسانی که میتوانند جان را به درد آورند خودداری کن، زیرا وقتی عشق و اعتیاد به هم میپیوندند، خطر بزرگی برای جان انسان به وجود میآورند.

بیدل دهلوی