گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۴۹

سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
عقدهٔ دل‌گشت آخر آرمیدنهای من
آبیار مزرعم یارب تب سودای کیست
درد می‌جوشد چو تبخال از دمیدنهای من
صد بیابان آرزو بی‌جستجو طی می‌شود
تا به نومیدی اگر باشد رسیدنهای من
آه دردم تهمت آلود رعونت نیستم
رستن است از قید هستی سرکشیدنهای من
از مقیمان بهارستان ضعف پیری‌ام
گل زنقش پا به سر دارد خمیدنهای من
عالمی را کرد حسرت بسمل ناز و نیاز
دور باش غمزه و دزدیده دیدنهای من
از سر کویت غبارم برده اند اما هنوز
می‌تپد هر ذره در یاد تپیدنهای من
جرأت بیحاصلی خجلت گداز کس مباد
اشک شد پرواز چون چشم از پریدنهای من
بسکه اجزایم زدرد ناتوانیها گدا‌خت
چون صدا شد عینک دیدن شنیدنهای من
وحشتم غیر از کلاه بی‌نشانی نشکند
دامن رنگم بلند افتاده چیدنهای من
همچو اشک از شرم جرأت بایدم گردید آب
تا یکی لغزش تراود از دویدنهای من
وحشتم فال‌گرفتاریست بیدل همچو موج
نیست بی‌ایجاد دام از خود رمیدنهای من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
عقدهٔ دل‌گشت آخر آرمیدنهای من
هوش مصنوعی: موجی که به خاطر تپش‌های باطنی من شعله‌ور شده، مانند دل‌تنگی‌های من در نهایت به آرامش می‌رسد.
آبیار مزرعم یارب تب سودای کیست
درد می‌جوشد چو تبخال از دمیدنهای من
هوش مصنوعی: ای خدای آبیاری، چه کسی در دل من تب و اندیشه‌ای دارد؟ درد در من به جوش آمده مانند تبخال که از نفس کشیدن من پیداست.
صد بیابان آرزو بی‌جستجو طی می‌شود
تا به نومیدی اگر باشد رسیدنهای من
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرزوهایم، صدها بیابان را بدون جستجو طی می‌کنم؛ حتی اگر در انتها به ناامیدی برسم.
آه دردم تهمت آلود رعونت نیستم
رستن است از قید هستی سرکشیدنهای من
هوش مصنوعی: من دردی دارم که ناشی از اتهامات است، اما این به خاطر تکبر من نیست. بلکه رهایی از قید وجود و سرکشی‌هایم است.
از مقیمان بهارستان ضعف پیری‌ام
گل زنقش پا به سر دارد خمیدنهای من
هوش مصنوعی: من از کسانی هستم که در بهار زندگی‌ام دچار ضعف و پیری شده‌ام، اما هنوز زیبایی و شادابی جوانی‌ام در دل و جانم باقی مانده است. خمیدگی و نشانه‌های پیری نتوانسته روح سرزنده‌ام را تحت‌الشعاع قرار دهد.
عالمی را کرد حسرت بسمل ناز و نیاز
دور باش غمزه و دزدیده دیدنهای من
هوش مصنوعی: آدمی را با زیبایی‌ها و ناز و نیازهایش، دلتنگ کرده، دوری از غمزه و نگاه‌های دزدکی‌ام را حسرت می‌زنم.
از سر کویت غبارم برده اند اما هنوز
می‌تپد هر ذره در یاد تپیدنهای من
هوش مصنوعی: از طرف کوچه‌ات مرا دور کرده‌اند، اما هنوز هر ذره از وجودم به یاد لحظات گذشته‌ام تپش دارد.
جرأت بیحاصلی خجلت گداز کس مباد
اشک شد پرواز چون چشم از پریدنهای من
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید جرأت بی‌فایده و خجالت‌آور را داشته باشد؛ اشک من به پرواز درآمد مثل چشمی که از پرش‌های من خسته شده است.
بسکه اجزایم زدرد ناتوانیها گدا‌خت
چون صدا شد عینک دیدن شنیدنهای من
هوش مصنوعی: به خاطر دردهای زیاد و ناتوانی‌هایم، جانی در وجودم نمانده و حالتی پیدا کرده‌ام که به مانند شنیدن صداها، توانایی دیدن و احساس کردن را از دست داده‌ام.
وحشتم غیر از کلاه بی‌نشانی نشکند
دامن رنگم بلند افتاده چیدنهای من
هوش مصنوعی: ترس و وحشتم تنها با کلاه بی‌نشانی برطرف نمی‌شود. دامن رنگی من به خاطر چیدن‌های فراوانم به شدت بلند افتاده است.
همچو اشک از شرم جرأت بایدم گردید آب
تا یکی لغزش تراود از دویدنهای من
هوش مصنوعی: باید مانند اشک از شرم و ترس، شجاعت خود را به آب تبدیل کنم تا یکی از لغزش‌ها و خطاهای من ناشی از دویدن‌هایم بروز کند.
وحشتم فال‌گرفتاریست بیدل همچو موج
نیست بی‌ایجاد دام از خود رمیدنهای من
هوش مصنوعی: وحشت من به خاطر این است که همچون موجی بی‌دلیل نمی‌توانم از خودم دور شوم و از مشکلات فرار کنم.

حاشیه ها

1392/07/20 18:10
ناشناس

بسکه اجزایم زدرد ناتوانیها گدا‌خت
چون صدا شد عینک دیدن شنیدنهای من
************
خواهشمند است بیت بالا را توضیح دهید

1392/08/25 20:10
امین کیخا

و العاقبه للمتقین