غزل شمارهٔ ۲۵۴۸
دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من
نقش پاگمکرد پیش پا ندیدنهای من
چون نفس از هستی خود در غبار خجلتم
کز جهانی برد آسایش تپیدنهای من
الفت هستی چو صبحم نردبان وحشت است
چین دامن نیست جز بر خویش چیدنهای من
شور محشر گوش خلقی وانکرد اما چه سود
اندکی نزدیک میخواهد شنیدنهای من
شمع ماتمخانهٔ یاسم زاحولم مپرس
بیتو در آغوش مژگان سوخت دیدنهای من
خاکساری آبیارم چون نهالگرد باد
گرد میگردد بلند از قدکشیدنهای من
سیر جیب امن امکان بود بیسعی گداز
همچو شمع آمد بهکار از هم چکیدنهای من
پا به دامن دارم و جولان حرص آسوده نیست
خاک افسردن به فرق آرمیدنهای من
ریشهٔ واماندهم، رنگ نمو گم کردهام
با رگ یاقوت میجوشد دوبدنهای من
چون ثمر بیدل به چندین ریشه جولان امید
تا شکست خود رسید آخر رسیدنهای من
غزل شمارهٔ ۲۵۴۷: گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای منغزل شمارهٔ ۲۵۴۹: سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوری مقصد دمید از سرکشیدنهای من
نقش پاگمکرد پیش پا ندیدنهای من
هوش مصنوعی: دوری هدف از زندگیام به خاطر تلاشهای من به وجود آمده است و من به خاطر نادیده گرفتن قدمهایم، دیگر نتوانستم آن را ببینم.
چون نفس از هستی خود در غبار خجلتم
کز جهانی برد آسایش تپیدنهای من
هوش مصنوعی: زمانی که نفس من از وجود خود خجالت میکشد، به خاطر اینکه در این دنیا از آرامش دور شدم و تنها صدای تپش قلبم را میشنوم.
الفت هستی چو صبحم نردبان وحشت است
چین دامن نیست جز بر خویش چیدنهای من
هوش مصنوعی: محبت و دوستی برای من مانند صبح روشن و دلانگیز است، اما در عین حال، ترس و وحشت مانند نردبانی است که به ارتفاع میرود. هیچ چیز جز تلاشهای خودم و کوششهایی که برای به دست آوردن آن انجام دادهام، برای من ارزش ندارد.
شور محشر گوش خلقی وانکرد اما چه سود
اندکی نزدیک میخواهد شنیدنهای من
هوش مصنوعی: هیجان و شلوغی عظیمی در جمع مردم به وجود آمده، اما هیچ کس به آن توجه نمیکند. در این میان، من تنها به دنبال این هستم که صداها و گفتههای خود را بشنوند، اما فایدهای ندارد.
شمع ماتمخانهٔ یاسم زاحولم مپرس
بیتو در آغوش مژگان سوخت دیدنهای من
هوش مصنوعی: شمعی که در سوگ یاسم میسوزد، دیگر از من نپرس. بی تو، دیدنهای من در آغوش مژگان، شعلهور شده است.
خاکساری آبیارم چون نهالگرد باد
گرد میگردد بلند از قدکشیدنهای من
هوش مصنوعی: من به محض اینکه شروع به رشد میکنم و قد میکشم، مانند نهالی که در باد میچرخد، به سمت بالا حرکت میکنم و این حالت باعث میشود که هرچه بیشتر به اوج برسم.
سیر جیب امن امکان بود بیسعی گداز
همچو شمع آمد بهکار از هم چکیدنهای من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در برخی مواقع، بدون تلاش و کوشش، فرصتها و امکاناتی پیش میآید که مانند جیوۀ امن و مطمئنی است. همچنین، او به این مسئله اشاره میکند که مانند شمعی که در اثر گرما ذوب میشود، او نیز با تجربیاتش و لحظات ضعف و ناتوانیاش، به کار و زندگیاش شکل داده و به پیشرفت میرسد.
پا به دامن دارم و جولان حرص آسوده نیست
خاک افسردن به فرق آرمیدنهای من
هوش مصنوعی: من پای در دامن دارم و به خاطر حرص، آرامش ندارم. نشستن و تعبیدنهای من مانند خاکی است که بر سرم میریزد.
ریشهٔ واماندهم، رنگ نمو گم کردهام
با رگ یاقوت میجوشد دوبدنهای من
هوش مصنوعی: من از ریشهای ضعیف و فراموششده نشأت گرفتهام و حالا دیگر نمیتوانم به طور کامل رشد کنم و رنگ زندگی را حس کنم. اما با این حال، خون من مانند یاقوت در دو بدنم در جریان است.
چون ثمر بیدل به چندین ریشه جولان امید
تا شکست خود رسید آخر رسیدنهای من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه امیدم به ریشههای مختلفی وابسته بود، در نهایت به نتیجهای رسیدم که خودم را در آن یافتم.

بیدل دهلوی