غزل شمارهٔ ۲۵۴۵
دهر، توفان دارد از طبع جنون پیمای من
قلقلی دزدیده است این بحر از مینای من
نیست خالی یک کف خاک از غبار وحشتم
چون نفس میجوشد از هر دل تپیدنهای من
غنچه را جز شوخی رنگ آفتی دربار نیست
خودنمایی میدهد آخر به باد اجزای من
هر نفس کز دل کشیدم خامشی افشاند بال
میزند موج از زبان ماهیان دریای من
بسکه افشردم قدم در خاک راه نیستی
همچو شمع آخرسر منگشت نقش پای من
صافی دل در غبار عرض استعداد رفت
موج می شد جوهر آیینهٔ مینای من
راه از خود رفتنم از شمع هم روشنتر است
جاده پرداز است برق ناله در صحرای من
حسن هرجا جلوهگر شد عشق میآید برون
عرض مجنون میدهد آیینهٔ لیلای من
تا قیامت بایدم سرگشتهٔ پرواز بود
دام دارد بر هوا صیاد بیپروای من
همچو برق آغوش از وحشت مهیا کردهام
طول صد عقبا امل صرفست بر پهنای من
پردهٔ تحقیق بیدل تا کجا خواهی شکافت
عالمی دارد نهان کیفیت پیدای من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دهر، توفان دارد از طبع جنون پیمای من
قلقلی دزدیده است این بحر از مینای من
هوش مصنوعی: دنیا مانند طوفانی است که به خاطر جنون و دیوانگی من به راه افتاده است و این دریا به نوعی از روح و وجود من دزدیده شده و گرفته است.
نیست خالی یک کف خاک از غبار وحشتم
چون نفس میجوشد از هر دل تپیدنهای من
هوش مصنوعی: هیچ نقطهای از زمین نیست که از اثرات ترس و وحشت من خالی باشد، چون هر بار که دلم میتپد، نفس زندگی در آن جریان پیدا میکند.
غنچه را جز شوخی رنگ آفتی دربار نیست
خودنمایی میدهد آخر به باد اجزای من
هوش مصنوعی: غنچهها تنها به خاطر شوخی و حرفهای بیخود رنگ زیبایی ندارند، بلکه در نهایت، زیبایی آنها به مرور زمان مانند اجزای من به دست باد میرسد و از بین میرود.
هر نفس کز دل کشیدم خامشی افشاند بال
میزند موج از زبان ماهیان دریای من
هوش مصنوعی: هر بار که از عمق قلبم نفس میکشم، سکوتی را به وجود میآورم؛ گویی امواجی از زبان ماهیانی که در دریا وجود دارند، پرواز میکنند.
بسکه افشردم قدم در خاک راه نیستی
همچو شمع آخرسر منگشت نقش پای من
هوش مصنوعی: به اندازهای در مسیر عدم و نیستی گام برداشتم که مانند شمعی در پایان عمرم، تنها رد پای خود را بر جای گذاشتم.
صافی دل در غبار عرض استعداد رفت
موج می شد جوهر آیینهٔ مینای من
هوش مصنوعی: دل پاک و بیغبارم در برابر ظهور تواناییام همچون جوهر یک آینهٔ شفاف و زیبا به تلاطم در میآید.
راه از خود رفتنم از شمع هم روشنتر است
جاده پرداز است برق ناله در صحرای من
هوش مصنوعی: راهی که من در پیش دارم، از نور شمع هم روشنتر است؛ زیرا در این مسیر، نالههای من مانند برق، در دل صحرا میتابد و جادهای را میسازد.
حسن هرجا جلوهگر شد عشق میآید برون
عرض مجنون میدهد آیینهٔ لیلای من
هوش مصنوعی: هر جایی که زیبایی و حسن نمایان شود، عشق نیز خود را نشان میدهد و مجنون (عاشق) را به یاد لیلایش میاندازد.
تا قیامت بایدم سرگشتهٔ پرواز بود
دام دارد بر هوا صیاد بیپروای من
هوش مصنوعی: تا ابد باید در حالت جستجو و پرواز باشم، زیرا شکارچی بیپروا و بیخیال من، در هوا دام پهن کرده است.
همچو برق آغوش از وحشت مهیا کردهام
طول صد عقبا امل صرفست بر پهنای من
هوش مصنوعی: من چون برقی هستم که با ترس آمادهام، و سالهاست که ناامیدانه در پی آرزوهایم بر این زمین گام میزنم.
پردهٔ تحقیق بیدل تا کجا خواهی شکافت
عالمی دارد نهان کیفیت پیدای من
هوش مصنوعی: بیدل میگوید تا چه اندازه میخواهی به عمق حقیقت من پی ببری؟ من دنیایی پنهان دارم که کیفیت و حالتم در آن نهفته است.

بیدل دهلوی