گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۴۳

چون‌گهر هر چند بر دریا تند غوغای من
در نم یک چشم سر غرق‌ست سرتا پای من
ناتوانی همچو من در عالم تسلیم نیست
بیشتر از سایه می‌بوسد زمین اعضای من
مسند آتش همان تسلیم خاکستر خوشست
جز غبار خوبش‌ ننشیندکسی بر جای من
اینقدر چون شمع محو انتظار کیستم
بر سر مژگان وطن‌ کرده‌ست دیدنهای من
منع در سعی طلب ترغیب سالک می‌شود
«‌لن‌ترانی‌» داشت درس همت موسای من
زندگی پر بیخبر بود از اشارات فنا
قامت خم‌گشته‌گردید ابروی ایمای من
لفظ ممکن نیست برمعنی نچیند دقتی
باده بر دل سنگ بست از الفت مینای من
نالهٔ محو خیالت قابل تحریر نیست
هر قدر ننوشته‌ام بی‌پرده است انشای من
در جنون عریانی‌ام تشریف ‌امنی دیگر است
یا رب این خلعت نگردد تنگ‌بر بالای من
از غبار شیشهٔ ساعت قدح پر می‌کنم
خشکی این بزم نم نگذاشت در صهبای من
سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس
نیست ممتاز آنقدر روز من از شبهای من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون‌گهر هر چند بر دریا تند غوغای من
در نم یک چشم سر غرق‌ست سرتا پای من
هوش مصنوعی: هرچند که صدای من در دریا شلوغ و پرهیاهوست، اما چشم من به آرامی غرق در یک قطره آب است و تمام وجودم به آن معصومیت و سکوت خوابیده است.
ناتوانی همچو من در عالم تسلیم نیست
بیشتر از سایه می‌بوسد زمین اعضای من
هوش مصنوعی: کسی که مثل من ناتوان است، در دنیا نتوانسته است تسلیم شود و بیشتر از سایه، زمین را می‌آغوشد و به اعضای من احترام می‌گذارد.
مسند آتش همان تسلیم خاکستر خوشست
جز غبار خوبش‌ ننشیندکسی بر جای من
هوش مصنوعی: آتش نشانه‌ای از تسلیم و فانی شدن است و تنها خاکستر خوشی را به جا می‌گذارد. هیچ‌کس نمی‌تواند جای من را با غبار خوبش پر کند.
اینقدر چون شمع محو انتظار کیستم
بر سر مژگان وطن‌ کرده‌ست دیدنهای من
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای مانند شمع در انتظار ذوب می‌شوم که در طول زمان، پلک‌های وطنم شاهد تجربه‌های من بوده‌اند.
منع در سعی طلب ترغیب سالک می‌شود
«‌لن‌ترانی‌» داشت درس همت موسای من
هوش مصنوعی: کوشش در طلب و تلاش برای رسیدن به هدف، باعث تشویق رهروان می‌شود و من با عزمی راسخ و همت موزی خود، در این مسیر قرار دارم.
زندگی پر بیخبر بود از اشارات فنا
قامت خم‌گشته‌گردید ابروی ایمای من
هوش مصنوعی: زندگی از نشانه‌های زوال و نابودی بی‌خبر بود و به همین خاطر، به طرز عجیبی خمیده و کم‌رمق شده است، در حالی که ابرویم به نشانه‌ای از ایمان و امید اشاره دارد.
لفظ ممکن نیست برمعنی نچیند دقتی
باده بر دل سنگ بست از الفت مینای من
هوش مصنوعی: کلمات قادر به بیان عمق معنای احساسات نیستند. مانند شراب که بر دل سنگی اثر نمی‌گذارد، عشق و دوستی من نیز سخت و ناخنک‌نشین است.
نالهٔ محو خیالت قابل تحریر نیست
هر قدر ننوشته‌ام بی‌پرده است انشای من
هوش مصنوعی: ناله‌ای که ناشی از غم فراق توست، قابل وصف و نوشتن نیست. هرچقدر هم که نوشته‌ام، بی‌پرده و واضح احساساتم در نوشته‌هایم دیده می‌شود.
در جنون عریانی‌ام تشریف ‌امنی دیگر است
یا رب این خلعت نگردد تنگ‌بر بالای من
هوش مصنوعی: در حالتی که دیوانه‌وار و بدون هیچ‌گونه پوششی هستم، آیا می‌توانم به آرامش و امنیتی دیگر دست پیدا کنم؟ ای پروردگار، این لباس خاص بر تن من تنگ نمی‌شود.
از غبار شیشهٔ ساعت قدح پر می‌کنم
خشکی این بزم نم نگذاشت در صهبای من
هوش مصنوعی: از گرد و غبار شیشهٔ ساعت، جامی پر می‌کنم، اما بی‌عمق و بی‌روح بودن این مجلس، مانع از این شده که در می‌نوشیدنم لذتی ببینم.
سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس
نیست ممتاز آنقدر روز من از شبهای من
هوش مصنوعی: سایه‌ام، بی‌خبر از بازی‌های غم و شادی من، نپرس که چه‌قدر روزهایم از شب‌هایم بهتر نیست.