غزل شمارهٔ ۲۵۴
گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
بینفس در ظلمتآباد عدم خوابیدهایم
شانه زنگیسو، سحر انشاکن از شبهایما
جهد ما مصروفیک سیرگریبان است وبس
غیر اینگرداب موجی نیست در دریای ما
برتن ما هیچ نتوان دوخت جزآزادگی
گرهمه سوزن دمد چون سروازاعضای ما
ماجرای بویگل نشنیده میباید شنید
ای هوستن زن، زبانغنچه است انشای ما
رنگی ازگلزار بیرنگی برون جوشیدهایم
از خرابات پری می میکشد مینای ما
یار در آغوش و سیرکعبه و دیر آرزوست
تا کجا رفتهست از خود شوق بیپروای ما
سعیهمت را ز بیمغزان چهمقدار آفتاست
هرکه راگردید سر، برلغزشی زد پای ما
دل مصفاکن، سراز وستعگه مشرب برآر
آینهصیقل زدنسیریست درصحرای ما
ششجهتهنگامهٔ امکان ز نفی ماپر است
رفتن از خود تا کجا خالی نماید جای ما
یک نفس بیدل سری باید نیاز جیبکرد
غیر مجنون نیستکس در خیمهٔ لیلای ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
هوش مصنوعی: اگر تو اینگونه با بلندای دامنت، ما را در آغوش بگیری، تمام وجود ما زیر سایهات قرار خواهد گرفت.
بینفس در ظلمتآباد عدم خوابیدهایم
شانه زنگیسو، سحر انشاکن از شبهایما
هوش مصنوعی: ما بدون نفس در تاریکی عدم خوابیدهایم، پس ای یار، گیسویت را بیفشان تا صبح بر ما نازل شود و شبهای غمانگیز ما را به یاد آورد.
جهد ما مصروفیک سیرگریبان است وبس
غیر اینگرداب موجی نیست در دریای ما
هوش مصنوعی: تلاش ما تنها به یک گره در لباس خلاصه شده است و جز این، در دریای وجود ما هیچچیز دیگری جز این گرداب و تلاطم وجود ندارد.
برتن ما هیچ نتوان دوخت جزآزادگی
گرهمه سوزن دمد چون سروازاعضای ما
هوش مصنوعی: تن ما بر هیچ چیز جز آزادی نمیتواند دوخته شود، حتی اگر همه سوزنها به کار گرفته شوند، باز هم اعضای ما به هم نمیپیوندند.
ماجرای بویگل نشنیده میباید شنید
ای هوستن زن، زبانغنچه است انشای ما
هوش مصنوعی: انسان باید داستان بوی گل را که هنوز نشنیده، بشنود. ای کسی که عاشق لذتها هستی، سخن ما مانند شکوفههاست که در زبان بیان میشود.
رنگی ازگلزار بیرنگی برون جوشیدهایم
از خرابات پری می میکشد مینای ما
هوش مصنوعی: ما همچون گلهایی زیبا هستیم که از میان دنیای بیرنگ و بیروح بیرون آمدهایم و به نوعی از سرگمی و لذت در شریک شدن در می و نوشیدن الکل رو آوردهایم.
یار در آغوش و سیرکعبه و دیر آرزوست
تا کجا رفتهست از خود شوق بیپروای ما
هوش مصنوعی: محبوب در آغوش من است و دلشورههای عاشقانهام به سراغم آمده، اما نمیدانم این احساسات عمیق چقدر از من دور شدهاند و چقدر آرزو و شوق بیپروایی در دل دارم.
سعیهمت را ز بیمغزان چهمقدار آفتاست
هرکه راگردید سر، برلغزشی زد پای ما
هوش مصنوعی: تلاش و همت را نباید نادیده گرفت، زیرا باعث ایجاد مشکلات میشود. هر کسی که به بیدانشی و ناتوانی روی آورد، ممکن است به زمین بخورد و به ما آسیب برساند.
دل مصفاکن، سراز وستعگه مشرب برآر
آینهصیقل زدنسیریست درصحرای ما
هوش مصنوعی: دل خود را پاک کن، و از سرآغاز مشرب خود را باز کن. صیقل دادن آینه، در زندگی ما مانند سفر در یک بیابان است که هرگز پایان نمیگیرد.
ششجهتهنگامهٔ امکان ز نفی ماپر است
رفتن از خود تا کجا خالی نماید جای ما
هوش مصنوعی: در شش جهت امکان، وقتی به خودمان باور نداریم، هر کجا برویم، در حقیقت جای ما خالی میماند.
یک نفس بیدل سری باید نیاز جیبکرد
غیر مجنون نیستکس در خیمهٔ لیلای ما
هوش مصنوعی: برای یک لحظه هم که شده، باید به فکر بیدل باشی، زیرا هیچکس غیر از مجنون در خیمهٔ لیلا نمیتواند حضور داشته باشد.