گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما
ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما
شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادانیم
گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما
در چه‌بلافتاده است‌، خلق زکف چه‌داده است
هرکه لبی‌گشاده است آه من است و وای ما
جیب ففسن ریبده را بخیهٔ خمی سکجاست
تکمهٔ اشک شبنم ست بند سحر قبای ما
گرد خیال عاشقان رفت به عالم دگر
پا به فلک نمی‌نهد سر به رهت فدای ما
آه‌که همچوسایه رفت عمر به سودن جبین
از سر خاک برنخاست‌کوشش بی‌عصای ما
شمع دماغ تک زدن داد به باد سوختن
برتن ما سری نبود آبله داشت پای ما
در نفس حباب چیست تاب محیط دم زدن
روبه عرق نهفت ورفت زندگی ازحیای ما
در غم جتسجوی رزق سودن دست داشتیم
آبلهرینخت دانه‌ای چند در آسیای ما
کاش به نقش پا رسیم تا به‌گذشته‌ها رسیم
هرقدم آه می‌کشد آبله در قفای ما
دور بهار لاله‌ایم فرصت عیش ماکم ست
داغ شدیم وداغ هم‌گرم نکرد جای ما
در حرمی‌که آسمان سجده نیارد از ادب
از چه متاع دم زند بیدل بینوای ما

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما
ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما
هوش مصنوعی: فقر، هیچ‌گاه نخواست که از وضع بد ما شکایت کند و ناله‌های گدایان به خواب آرام ما رفت.
شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادانیم
گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما
هوش مصنوعی: ما در برابر لطف و بزرگواری خداوند، ناتوان و ناچیز هستیم؛ اما با وجود این ناتوانی، دعاهای ما به خاطر ادب و احترام از سوی خداوند مورد اجابت قرار می‌گیرد.
در چه‌بلافتاده است‌، خلق زکف چه‌داده است
هرکه لبی‌گشاده است آه من است و وای ما
هوش مصنوعی: مردم در چه مشکلاتی گرفتار شده‌اند و هر کس که سخنی می‌گوید، این درد و ناله من و ماست.
جیب ففسن ریبده را بخیهٔ خمی سکجاست
تکمهٔ اشک شبنم ست بند سحر قبای ما
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی‌های طبیعت و تاثیر آن بر زندگی انسان‌ها می‌پردازد. او به فلسفه‌ای از شبنم و زیبایی‌های صبح اشاره می‌کند و از آراستگی و ظرافت لحظات اولیه صبح سخن می‌گوید. همچنین می‌توان حس نوعی لطافت و شادی را در این توصیف حس کرد، که نشان‌دهنده ارتباط عمیق بین انسان و طبیعت است.
گرد خیال عاشقان رفت به عالم دگر
پا به فلک نمی‌نهد سر به رهت فدای ما
هوش مصنوعی: گفتن این است که اندیشه و یاد عاشقان به دنیای دیگری رفته و دیگر به جایی نمی‌رسد. هیچ چیز نمی‌تواند بر سر راه عشق ما تاثیر بگذارد و همه چیز فدای عشق تو خواهد شد.
آه‌که همچوسایه رفت عمر به سودن جبین
از سر خاک برنخاست‌کوشش بی‌عصای ما
هوش مصنوعی: ای کاش عمر من به گونه‌ای نمی‌گذشت که مثل سایه‌ای بی‌توجه از سر خاک برنخیزد و تلاش من بدون کمک و یاری دیگران همچنان بی‌نتیجه بماند.
شمع دماغ تک زدن داد به باد سوختن
برتن ما سری نبود آبله داشت پای ما
هوش مصنوعی: شمعی که در دماغ ما قرار دارد، با باد شعله‌ور شده و می‌سوزد، اما اینکه ما در این سوختن سری نداریم، به این دلیل است که پای ما زخم و دچار مشکل است.
در نفس حباب چیست تاب محیط دم زدن
روبه عرق نهفت ورفت زندگی ازحیای ما
هوش مصنوعی: در نفس حباب، تلاطم و ناپایداری وجود دارد؛ وقتی که به آرامی درون خود نفس می‌کشیم، می‌تواند نشانه‌ای از زندگی باشد، اما در عین حال، این زندگی به سرعت از دست می‌رود و به سمت خاموشی می‌رود.
در غم جتسجوی رزق سودن دست داشتیم
آبلهرینخت دانه‌ای چند در آسیای ما
هوش مصنوعی: در درد و غم به دنبال درآمد بودیم و در تلاش برای به دست آوردن روزی، دانه‌های کمی در آسیاب خود پیدا کردیم.
کاش به نقش پا رسیم تا به‌گذشته‌ها رسیم
هرقدم آه می‌کشد آبله در قفای ما
هوش مصنوعی: ای کاش به جایی برسیم که بتوانیم به گذشته‌ها نگاه کنیم. هر گامی که برمی‌داریم، زخم‌ها و مشکلاتی که پشت سر گذاشته‌ایم را یادآوری می‌کند.
دور بهار لاله‌ایم فرصت عیش ماکم ست
داغ شدیم وداغ هم‌گرم نکرد جای ما
هوش مصنوعی: ما در بهار، مانند لاله‌ها هستیم و زمان خوش‌گذرانی‌مان اندک است. داغی که بر دل داریم، حتی گرمای آن نمی‌تواند جای خالی ما را پر کند.
در حرمی‌که آسمان سجده نیارد از ادب
از چه متاع دم زند بیدل بینوای ما
هوش مصنوعی: در مکانی که حتی آسمان به خاطر ادب نمی‌تواند سجده کند، بیدل بیچاره چرا باید به دنبال چیزهای پست باشد؟

حاشیه ها

1399/05/28 13:07
تیمور ناصری

شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادا (کنیم)
گشت اجابت از ادب درکف ما دعای ما
جیب نفس دریده را بخیهٔ خرمی کجاست
تکمهٔ اشک شبنم است بند سحر قبای ما
در غم (جستجوی) رزق سودن دست داشتیم
(آبله ریخت) دانه‌ی چند در آسیای ما